Get Mystery Box with random crypto!

آن‌ها به اسب‌ها شلیک می‌کنند اما اسب‌ها به دویدن ادامه می‌دهند | sick_art



آن‌ها به اسب‌ها شلیک می‌کنند
اما اسب‌ها به دویدن ادامه می‌دهند
و خون
روی خاک خط می‌اندازد

مادربزرگ
آیا آتشی که خانه را سوزانده حقیقت دارد
یا دوباره خواب دیده‌ام؟
+دوباره خواب دیده‌ای...

حالا بیدار شده‌ای
دهانت تلخ است
و از گلویت خار روییده
روبروی آینه بایست
و توی گوش چپت شلیک کن
گلوله
از تو عبور می‌کند‌
تو اسب نیستی
تو ابر سرگردان کوچکی هستی
که خانه‌اش او را گم کرده‌است

مادربزرگ
وقتی که مادری
برای قبر پسرش گلاب می‌خرد
قلبش چند تکه می‌شود؟
هزار؟ بیشتر؟ کمتر؟
و تکه‌های قلبش را چگونه کنار هم نگه می‌دارد؟

مادربزرگ
وقتی که یک پدر
ساک وسایل پسرش را تحویل می‌گیرد
و غمگین است چرا قبل از اعدام او را ندیده
چند تار مویش سفید می‌شود؟
هزار؟ بیشتر؟ کمتر؟
و دست‌هایش را
چگونه دور ساک نگه می‌دارد؟

آن‌ها به اسب‌ها شلیک می‌کنند
اسب‌ها
سم می‌کوبند و آواز می‌خوانند
اما من که اسب نیستم
من ابر کوچکی هستم
و در خاکستر خانه‌ام دنبال قاب عکسی می‌گردم
که در آن
برای بار آخر
از ته دل خندیده‌ام ..


#حمید_سلیمی

برای پسرم #ابوالفضل_آدینه‌زاده
و برای برادرم #محمد_حسینی

@sick_art