2022-02-01 11:02:09
به سان هی هی چوپان که گوسفندان را
کجا بری دل سرگشته ی پریشان را
.
مراتعی همگی سنگلاخ سرد و نمور
کشیده اند به تن پوستین بوران را
.
جهان جهنم یخ بستگی است، جشن عزاست
نگاه کن صف رقصندگان لرزان را
.
جهان بطالت محض است هیچ کار مکن
بخواب خرس عزیزم همه زمستان را
.
جهان بساط ملال است و نقد ما شوقی
که او به قیمت بیهودگی خرید آن را
.
که او خماند و کمان کرد قد رعنا را
که او بسود و فروریخت هرچه دندان را
.
که سعی ما همه تذهیب نقش ایوان است
ستون خانه ی از پایبست ویران را
.
نگاه کن که درختان به شاخه های حریص
گرفته اند در آغوش ماه عریان را
.
اگر به کشتن وقت آمدی خوش آمده ای
خوشا که با تو بریزیم خون دوران را
.
بیا که با همه درماندگی و بی چیزی
بساط لهو و لعب چیده ایم مهمان را
.
که دوستگانی نوشیم و شاد پیماییم
پیاله ای که فروغش جلا دهد جان را
.
رفیق دور جوانی پیاله ای برگیر
به ملک ری نفسی یاد کن خراسان را
.
سمانه کهربائیان
1.5K viewsSamaneh, 08:02