یادداشت دکتر امید ربانیفر از اخلاق پزشکی تا پزشکی تدافعی | روابط عمومی دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
یادداشت دکتر امید ربانیفر از اخلاق پزشکی تا پزشکی تدافعی
نشستهام پشت میز کارم کتاب را ورق میزنم که از سالن مجاور صدای فریاد میشنوم. پرستار سراسیمه وارد اتاق میشود: - دکتر! حادثه! سریع خودم را به اتاق بستری میرسانم. پسرک میانسالی است که از درد به خودش میپیچد. نای حرف زدن ندارد. - کی باهاش بوده؟ دوستش کلاه ایمنیاش را برمیدارد و میگوید: من! - خب، تعریف کن! - هیچی دکتر! داشت گونیهای آمونیاک رو خالی میکرد یهو کمرش گرفت... سریع بقیه اطرافیان را مرخص میکنم و بیمار را معاینه میکنم. به پرستار میگویم مسکن تزریق کند و همراهان را دعوت به آرامش میکنم. - دکتر! خوب میشه؟ - به امید خدا - آخه این دیکسیه حدس میزنم منظورش این باشد که دیسک کمرش مشکل دارد. - باشه برادر! من اینجا هستم به همه کارهاش میرسم. دوباره سری به پسرک میزنم. هنوز در حال ناله کردن است. - از وقتی آمپول زدی بهتر شدی؟ توان حرف زدن ندارد. از پرستار خواش میکنم مسکن دیگری برایش تزریق کند. بالای سرش میایستم. مسکن کمکم دارد اثر میکند. - خب، آخه پهلوون! بار به اون بزرگی رو کی گفت برداری؟ - سرپرستمون - الان میتونی راه بری؟ - آره دکترجان - پس بیا اتاق من ببینم چیه جریان این دیسکت پشت سرم وارد مطب میشود. دیگر درد ندارد. - خب تعریف کن چند وقته که گفتند مهره کمرت مشکل داره؟ - خیلی! خیلی وقته - مگه چند سالته؟ - بیستوپنج آقای دکتر! از نوزده سالگی دارم کارگری میکنم زیر لب غرغرکنان میگم: خب، اگه آخرش این نمیشد، عجیب بود: «حتما تا حالا دکتر رفتی عکس و امآرآی گرفتی.» - هرجا بگی، رفتم دکتر! شیراز تهران بوشهر... - خب چی گفتن؟ - گفتن باید عمل بشه - پول عمل نداشتی؟ - مسأله پولش نبود. اتفاقا بیمه تکمیلی هم دارم. بهترین دکتر هم میتونستم برم چشمهایم در حال بیرون افتادن از حدقه است. - خب پس بهانهت چیه برا عمل نکردن؟ ببین دو روز دیگه زمینگیر میشیها. دو روز دیگه ادرار و مدفوعت رو نمیتونی نگه داریها... - همه رو بهم گفتن آقای دکتر! به سختی خودم را کنترل میکنم: «خب؟!» - آخه دکتری نیست منو عمل کنه! به شکایت و دردسر بعدش نمیارزه! - یعنی چی؟ - میگن ریکسیه! ممکنه فلج بشی! فعلا باهاش تا کن... سرش را آورد جلوتر، انگار که بخواهد راز مهمی را بهم بگوید: «دکتر! من از خدامه فلج بشم!» نزدیک بود سرم را محکم بکوبم به میز که ادامه داد: «یکی از فامیلای دورمون وکیله گفته اگه کسی عملت کرد و فلج شدی، یه دیه چرب و چیل از دکتر برات میگیرم!» - یعنی به خاطر دیه حاضری فلج بشی؟ - دکترجان! من که از زندگیم هیچی نفهمیدم، بذار زن و بچهم بفهمن به هر حال به من فلج هم اون گوشهکنارا میرسن دیگه یاد فیلم «مجبوریم» درمیشیان میافتم: پزشکی تدافعی... @smtumspr