حکایت به مناسبت عیدغدیر #رافع غلام #عایشه می گوید : من غلام عایشه بودم . هنگامی که #پیامبر_اکرم صلیالله علیه و آله تشریف می آوردند ، می آمدم و به ایشان خدمت می کردم . تا اینکه روزی شخصی آمد و در خانه را زد . بیرون رفتم و دیدم کنیزی ظرف غذایی پوشیده شده آورده است . نزد عایشه رفتم و جریان را گفتم . عایشه گفت : بگو داخل بیاورد . کنیز داخل شد و من ظرف را جلوی عایشه گذاشتم . او ظرف را برداشت و جلوی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله قرار داد . حضرت غذا را برداشتند و میل کردند و فرمودند : « لَيَأْتِينِي أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ اَلْمُسلِمينَ وَ إِمَامُ اَلْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ اَلْغُرِّ اَلْمُحَجَّلِينَ ... _ ای کاش _ امیرالمؤمنین ، آقای مسلمین ، امام متقّین و پیشوای روسپیدان هم اینجا بود _ و از این غذا میل می کرد . _ » عایشه گفت : او کیست ؟ پیامبر بار دیگر صفات را تکرار و عایشه نیز سؤال خود را تکرار کرد . در همین اثناء #امیرالمؤمنین علیهالسلام در زدند . من رفتم در را باز کردم و دیدم علی _علیهالسلام _ است . نزد پیامبر آمدم ، فرمودند : بگو داخل شود . امیرالمومنین علیهالسلام وارد شدند . پیامبر خدا فرمود : « مَرْحَباً وَ أَهْلاً تَمَنَّيْتُكَ حَتَّى لَوْ أَبْطَأْتَ عَلَيَّ سَأَلْتُ اَللَّهَ أَنْ تَجِيئَنِي تَأْكُلُ مَعِي ... خوش آمدی ! آرزوی آمدن تو را می کردم . چون دیر آمدی ، از خدای متعال خواستم تا تو نزد من بیایی و با من از این غذا میل کنی . » امیرالمومنین علیهالسلام نیز از آن غذا خوردند . سپس پیامبر خدا فرمودند : خدا بکشد آن کسی را که با تو بجنگد و با کسی که با تو دشمنی کند ، دشمن شود . آنگاه این نفرین را چند بار تکرار کردند . منبع : بشارة المصطفی صلیالله علیهوآله ، ج ۱ ، ص ۱۶۵ #امیرالمؤمنین_علیهالسلام #محبت #دوستی #تبری #لعن @sofre_ye_del 725 viewsedited 16:16