ادامه.. {احتمالا طبیعی بوده است که فکر کنند فرا رسیدن زمستان | سلطان نصیر
ادامه..
{احتمالا طبیعی بوده است که فکر کنند فرا رسیدن زمستان ارواح بیچاره ی لرزان را از مزارع خالی و بی بار و بر و بیشه زارهای برهنه به گرمای کلبه و به کنج آشنای اجاق ها می راند. مگر گاوها ماغکشان در آن زمان از مراتع تابستانی در صحراها و جنگل ها و از تپه و ماهور به آغلها باز نمی گشتند تا در آنجا پناه گیرند و بخورند و بیاسایند در عین حال که بادهای سرد وحزن انگیز در میان شاخه ها می وزید و می نالید و برف و بوران دره ها و آیکندها را میانباشت؟ و مگر مرد و زن نیک دل روستایی میتوانستند توجهی را که به گاوان و رمهها نشان می دادند از ارواح مردگان خویش دریغ کنند؟ اما فقط ارواح درگذشتگان نیستند که تصور می شود بی آنکه دیده شوند آن شب، شبی که پاییز سال بی رنگ و رو را به زمستان می سپارد. در همه جا می گردند و سرگردانند. جادوگران نیز در آن شب بیرون آمده اند و سرگرم تبهکاری های خویشتند، بعضی ها سوار دستهی جارو در هوا میپرند، بعضی دیگر سوار گربه ببری ها که آن شب به صورت اسب هایی سیاه در می آیند، در جاده ها جولان میدهند. پری ها نیز همه شان بیرون اند و انواع اجنه ها همه جا وول می خورند.}