Get Mystery Box with random crypto!

سلام همگی این خاطره برای پسرمه اون موقع ها سه سالش بود عمو | سوتی لند😅😉

سلام همگی

این خاطره برای پسرمه اون موقع ها سه سالش بود عموش واسش کبوتر آورده بود

یه روز سر ظهر تو حیاط با کبوتراش بازی میکرد بعد بازی اومد دیدم خسته و مونده وخیس خوابش برده ، رفتم تو حیاط رو نگاه کنم دیدم لیف و صابون رو گذاشته کنار شیر آب ، خبری هم از کبوتراش نیست

گفتم حتما پرواز کردن رفتن دلم سوخت براشون دیگه خودمم اومدم کنارش خوابم برد ، بعداز ظهر که بیدار شدیم رفتم به فکر شام بشم تا در یخچالو باز کردم

چشتون روز بد نبینه کبوتراش از تو یخچال زدن بیرون من همینجوری کپ کرده بودم ، بهش گفتم این حیوونا رو چرا گذاشتی این تو ، ترسیدم ، گناه دارن

گفت نه کثیف نزاشتمشون مامان خیالت راحت شستمشون همونارو شام درست کن بیار بخوریم 
بابا خودش به عمو گفته اینا گوشت خوشمزه ای داره

یدفعه یادم اومد اون لیف صابون کنار شیر برای طفلک پرنده ها بوده