Get Mystery Box with random crypto!

سلام سلام سلاااام سلامتی عاشقاااا امروز میلتون نکشه داشتم کبا | سوتی لند😅😉

سلام سلام سلاااام
سلامتی عاشقاااا
امروز میلتون نکشه داشتم کباب درست میکردم،زغالشو روشن میکردم که یاد یه خاطره افتادم،گفتم بیامو واستون تعریفش کنم..
اون اولا که اومده بودم مشهد یادمه عید اولی بود که منو بچه هام تنها بودیم ایام عید گذشتو روز سیزده بدر رسید...قد یه دنیا بغض تو گلوم بود و دوتا دختر کوچولو که چشمشون بمن بود منتظر بودن ببینن مامان شون چیکار میکنه؟میبرتشون سیزده بدر یا قراره در سکوت بگذرونند اونروزو
کنار خونمون یه پارک جنگلی بودو.. واسه خوشحالی شون گفتم خانوما نظرتون چیه بریم سیزده بدر؟ از خوشحالی جیغ کشیدنو بالا پایین پریدن
وسایلو جمع کردیمو رفتیم پارک کنار خونه،بچه هام خوشحااال و ذوق زده،وسایلو پهن کردیمو نشستیم،بچه ها بپر بپرو بازی و عکس و..
ساعت ۱۱ شدو اکثر آقایون شروع کردن به آماده کردن ذغال و پختن کباب..منم دست بکار شدمو ذغالارو ریختم تو منقل،آتش زنه،کبریت و..روشن نشد که نشد تاااا نزدیکای غروب هر کاری کردم ذغال ها روشن نششششد چقققدر خجالت زده بودم که نتونستم تو اونهمه زمان،آتیشو روشن کنم!! بغضی که از صبح تو گلوم بودو با سکوووت جمعش کرده بودم،بیشترو بیشتر شد با اینهمه خودمو محکککم گرفته بودم که گریه نکنم،هوا داشت سرد میشد و بقیه یواش یواش شروع کردن رفتن با همون غروریکه بعضی از آقایون کانالو اذیت میکنه باخودم گفتم باااید روشنش کنی،باید امروز کباب بپزی ،سیزده بدره و..یدفعه روشن شد با خوشحالی شروع کردم جوجه پختن وقتی غذامون آماده شد همه رفته بودن،با خجالت به بچه هام نگاه کردم گفتن مامان اشکالی نداره ما کلی خوراکی خوردیم گرسنه نیستیم،ببریم خونمون وسایلو،بقیه سیزده بدرمونو تو خونه بگیریم..
تا سالها بعنوان بهترین سیزده بدرشون از اون روز یاد میکردن و الان،بزرگ شدن هروقت اسم کباب پختن میاد یا..میگن مامان یادته؟!چه روزای سختی بود و چقققدر بزرگ شدیم هممون
قبل از جداییم تفریح مون این بود که روزای جمعه بریم پارک یا حتی تو خونه و جوجه بپزیم و تموم کارهاش با پدر بچه ها بودو من روز استراحتم،واسه همین سخت بود انجام اینکار مردونه ولی الان خیلیییی خوب از عهده روشن کردن آتیشو ذغالو کباب برمیام

یوقتایی فکر میکنم که اگه حمایت و همراهی بچه هامو نداشتم چیکار میکردم!!!

اینم جواب چالش حمایت خانواده..خیلی وقت ها دلم میخواد تو چالشها حرف بزنم،بگم ولی نمیشه!! دلم میخواد از تجربه هام بگم ولی میترسم که کسی بگه از خودم تعریف میکنم

دوستای خوبم من کامنت هاتونو میخونم و انرژی میگیرم از نظرات تون ممنونم بابت لطفی که همیشه نسبت بهم دارید

فقط به بعضیا بگم شما نگران خونواده من نباشید که دخترای من چجوری میشن و..اگه شما مرد هستید منم شیر زنم و بلدم مراقب خودمو خونواده م باشم پس کامنت های منفی تو بزار واسه ی خودت

حال دل همگی تون خوب،آااامییین