یه سری خونه داداش بزرگم دعوت بودیم همه آبجی داداشای دیگمم بودن | سوتی لند😅😉
یه سری خونه داداش بزرگم دعوت بودیم همه آبجی داداشای دیگمم بودن وداداشم که 30 سالشه داشت بازی انگری بردز بازی میکرد و چون تازه نصب کرده بود بلد نبود
من داشتم بهش یاد میدادم گفتم طنابو بکش تا گفتم تیر کن ولش کن گفت باشه همه حواسا هم به داداشم و من بود که تا طناب رو کشید من هول شدم و با صدای بلند گفتم کییییر کن. طفلی چنان با تعجب سرشو برگردوند و نگام کرد که گردنش رگ به رگ شد. بعد سریع بلند شدم رفتم تو آشپز خونه وتا موقع شام بیرون نیومدم.