چن سال پیش مادرشوهرم تو روستا خونه اجاره کرده بودن از اول فصل | سوتی لند😅😉
چن سال پیش مادرشوهرم تو روستا خونه اجاره کرده بودن از اول فصل بهار تا آخر تابستون یه روز خونه مادرشوهرم بودیم که پدرشوهرم اومد خونه و گفت که مادرش یه دبه بزرگ رب انار داده منم چون میشناختم اخلاقشو و میدونستم از این کارا نمیکنه گفتم چطوریه که اینهمه مهربون شده ، حتما کاسه ای زیر نیم کاسه هست. ولی مادرشوهرم خوشبین بود میگفت که مادرشوهرش لطف کرده در حقش چن دیقه بعد تلفن زنگ خورد و نامادری پدرشوهرم بود که گفت که اون رب انار رو بربزین دور و نخورین چون داشتن تو حیاط می پختن یه اردک که پرواز میکرده افتاده توش و مادربزرگ شوهرمم همونو پیشکشی آورد واسه عروسش مادرشوهرم همه ی اونا رو ریخت دور خانمای گل وقتی دیدین بعضی ها دارن بیشتر از ظرفیتشون محبت میکنن اعتماد نکنین