Get Mystery Box with random crypto!

القصه ی روز که رفته بودم بهداشت برگشتنی گفتم ی سر به مادر جان | سوتی لند😅😉

القصه ی روز که رفته بودم بهداشت برگشتنی گفتم ی سر به مادر جان بزنم
رفتم و نشستیم و مامانم تو ی پیاله ی چیزی آورد و گفت بیا مامان اینا بخور تا جون بگیری
دوتا قاشق خوردم دیدم خدایی خوشمزه هم هست ولی ی کم تهش ب تلخی میزنه
گفتم مامان حالا این چی هست
گفت مادر همه چی با هم قاطی کردم خیلی قوت داره پودر سنجد و کنجد و بادوم و ...و سیاه دونه
یعنی قاشق تو دهنم موند گفتن وااای مامان سیاه دونه که آسیابش کنی سمی میشه نمیشه زیاد نگهش داری
مامانم گفت نه کی گفته گفتم والا مادر همه میگن تو این گوشیا هم گفته فقط با عسل اشکال نداره
گفت پس  زود باش تا سمی تر نشده ، یه پیاله دیگه بخور و یه کمشم ببر بده ب خاله  ات
گفتم مادر من این که ماله دو روز پیشه درست کردی هم الانم سمی شده نمیشه بخوری خدایی نکرده میمیرم
گفت ن مامان اینا همه الکیه حالا ب این زودی که اثر نمیکنه بخورش حیفه
بخور بعدا ی کم آب لیمو سرش بخور تا بشوره ببره
یعنی ب هیچ وجه راضی نمیشد بریزمش بره
میگفت تو بخور چیز ید شد پای من
زنگ زدم دختر خالم گفت نخور سمی شده دیگه
مامانم گوشی  گرفت گفت فکر نکنم ب این زودی سمی شده باشه ها خاله حیفه ، کلی چیز میز قاطیش کردم بزار بخوره
دیگه با چه فلاکتی مامانم رو فرستادم دنبال نخود سیاهو ریختمش رفت
ولی هنوزم میگه حیف بود حالا تو میخوردیش
والا هیچید نمیشد
گفتم مامان خودم که ب جهنم میخواستی خالمم بکشی