Get Mystery Box with random crypto!

سلام خاطره یکی از دوستای مامانمو میگم.... میگفت اوایل خونه د | سوتی لند😅😉

سلام

خاطره یکی از دوستای مامانمو میگم....
میگفت اوایل خونه داریم بود هنوز با شوهرم دعوا و قهر نداشتیم
یه شب سره یه چیزه الکی بحثمون شد
منم که میخواستم گربه رو دم حجله بکشم چادر سرم کردم از خونه زدم بیرون
گفتم من میرم خونه بابام
حالا ساعت یک نصفه شب توی روستایی که اون موقع فقط سه تا خونه بوده  
میگه یه ذره از خونه دور شدم همش میگفتم الان میاد دنبالم منت کشی ولی نیومد
یهو نگاه کردم دیدم چند تا سگ دنبالمن

میگه نفهمیدم چطوری راهمو عوض کردم دویدم به سمت خونه ، تند تند درو میکوبیدم که باز کن تا بالاخره آقا باز کرد
میگه منم هیچی نگفتم چادرو درآوردم رفتم زیره پتو

میگه شوهرمم به خنده گفت
آفرین خوب کاری کردی برگشتی ، بزار هوا که روشن شد بعد برو