Get Mystery Box with random crypto!

سلاممم و صد سلاممم به سوتی لندیای عزیز یهو یه سوتی خیلییی قد | سوتی لند😅😉

سلاممم و صد سلاممم به سوتی لندیای عزیز
یهو یه سوتی خیلییی قدیمی از مامانم یادم اومد گفتم بیام اینجا تعریف کنم
اول بگم مامانم سنش خیلی کم بوده که ازدواج میکنه بعد عروسی هم تا چند مدت به صورت مشترک با مادربزرگ پدریم تو یه خونه زندگی میکردن حالا ادامش رو از زبون مامانم میگم اوایل خانه داریم بود که یهو آخر شبی شوهرم پاشد نشست شروع کرد به پیچیدن به خودش که آااییی الان میمیرم از درد وای بیضه هام الان میترکه منم خیلیییی ترسیدم یهو پریدم تو خونه مادر شوهرکه پدرشوهرو مادرشوهر به همراه سه تا برادر شوهر مجرد و سه تا خاهر شوهر داشتم همه نشسته بودن که داد زدم بدویین الان محمد میمیره گفتن چرا چیشده ؟؟منم وسط جمع بلند داد زدم بیضه هاش درد گرفته میگه الان بیضه هام میترکه دیدم همه سکوت کردن پدر شوهرم پاشد گفت باشه باشه بیا بریم
بعد که رفتیم پیشش و درداش ساکت شد آخر گفتم چرا تو خشتکت رو میگرفتی هی مگه بیضه هات درد نمیکرد
شوهرمم گفت خو وقتی بیضم درد میکنه کجا رو دوست داری بگیرم اونجا بود که فهمیدم بیضه کجاست و چه گندی زدم
الهیی بگردم به چشم و گوش بستگی دخترای اون زمان تا اون موقع فکر میکرده بیضه همون
لوزه ست و اونجا رو به یه اسم دیگه میشناخته
و اینجا بود که میگفت تا یه هفته درو بر خانواده شوهر آفتابی نشدم اصن از خجالتم که چه عروس بی حیایی

مامان دوقلوها