Get Mystery Box with random crypto!

. روزگاری که در دانشگاه Warwick انگلستان مشغولِ درس و مشق بود | سروش دباغ

.

روزگاری که در دانشگاه Warwick انگلستان مشغولِ درس و مشق بودم، افزون بر خواندن دروس موظفی و نگارش رسالۀ دکتری در سنتِ فلسفۀ اخلاق و فلسفۀ زبان تحلیلی ( با محوریت سه فیلسوفِ نام آشنای ویتگنشتاین، دیوید راس و جاناتان دنسی)؛ از سر علاقه و کنجکاوی در کلاس های فلسفه شوپنهاور و نیچه شرکت می کردم.

آن روزگار نمی دانستم در ادامۀ مسیر فکری، تحقیقی و نوشتاری ام، به نحو جدی با فلسفۀ قاره ای و مکتب اگزیستانسیلیسم درگیر می شوم، این سوی کرۀ خاکی درسگفتارهای « فلسفه شوپنهاور» و « فلسفه نیچه» با محوریت دو اثر « در باب حکمت زندگی» و « تبارشناسی اخلاق» برگزار می کنم و مقالۀ « گناه از منظر حافظ و نیچه» را می نویسم؛ که « کس را وقوف نیست که انجام کار چیست».

سالیانی که ایران بودم، « چنین گفت زرتشتِ» و « فراسوی نیک و بد» نیچه با ترجمۀ درخشانِ داریوش آشوری را خوانده بودم. افزون بر آن، روایتی دلچسب از شوپنهاور و نیچه در « تسلی بخشی های فلسفه»، اثر آلن دو باتن که توسط عرفان ثابتی به فارسی برگردانده شده، را در مطالعه گرفته بودم. نیچه ای که روزگاری سخت تحت تاثیر شوپنهاور و ایده هایش بود که طنین بودیستی داشت و اعراض از دنیا را بر می کشید و برجسته می کرد. در ادامه، اما نیچه به زندگی « آری» گفت و مرام شوپنهاوری را پس زد و زیست-جهان دیگری اختیار کرد. با خواندنِ « وقتی نیچه گریستِ» یالوم و « فلسفۀ شوپنهاورِ» برایان مگی، به نحو جدی تری با این دو متفکر برجسته که بارقه های نبوغ در آثار و نگرش شان موج می زند، آشنا شدم.

با پای نهادن در روان شناسی و روان درمانگری طی پنج سال اخیر، به نیکی دریافتم که تا چه میزان ایده های شوپنهاوری-نیچه ای در کارهای زیگموند فروید ریزش کرده و تا چه میزان او در پرداخت ایدۀ « ضمیر ناخود آگاه» اش، تحت تاثیر مفهومِ «اراده» به روایت شوپنهاور و نیچه بوده است.

خواندنِ آثار فیلسوفان غربی را حدودا از سی سال پیش آغاز کردم؛ ابتدائا از سر علاقه و کنجکاوی، بعد به نحو تخصصی و دانشگاهی. هر چند ابتدا، با توجه به پیشینۀ علمی و خانوادگی ام، مفتون سنت فلسفۀ تحلیلی شدم و سالها در آن فضا نفس کشیدم، درس خواندم و مقالات و کتابهای متعددی در این فضا نوشتم؛ در عین حال، خوشبختانه در وضعیت کنونی، جهانم بسی فراختر شده و 10 سالی است در فضای فلسفه قاره ای هم دم می زنم و در «سفرهای فلسفیِ پسا-رنسانسی» ام به سروقت قله های این سنت نیز رفته و افزون بر شوپنهاور و‌نیچه، درسگفتارهایی درباره کیر که گور، هایدگر، آرنت و یاسپرس برگزار کرده ام.

تا کنون 23 جلسه  از درسگفتار « فلسفۀ یاسپرس» برگزار شده، حدودا 7-6 جلسه دیگر از آن باقی مانده است. بنا دارم پس از اتمام آن ،به سراغ یکی دیگر از فیلسوفان قاره ای- اروپایی بروم و با او همسفر شوم.                                                                   

زیر و زبر شدنهای سی سالۀ اخیر در دنیای فلسفه به من آموخته که هر چه جهانت را فراختر کنی و با یافته ها و فراورده های متفکران و فیلسوفانی با پیشینه های تربیتی و معرفتی مختلف و مشرب های فکری رنگارنگِ بیشتری آشنا شوی، آگاه تر و باخبر تر می گردی،« لذات ذهنی» بیشتر و ژرف تری را تجربه می کنی و پیچیدگی و تو بر تویی عالم انسانی را بهتر درک می کنی و جدی تر به ادامه دادن ادامه می دهی و همنورد افق‌های دور گردی...


https://www.instagram.com/p/CuHa3s8uwVV/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==