حوصلهی جنجال ندارم، وگرنه جا داشت حال خیلیها را بگیرم و خیلی | صدا و سکوت
حوصلهی جنجال ندارم، وگرنه جا داشت حال خیلیها را بگیرم و خیلیها را شسته و رفته، پهن کنم روی بند. حوصلهی جنجال ندارم، وگرنه چه جوابهای حاضر و متحیرکننده که توی آستین نداشتم و چه واکنشهای تند و گزندهای که بلد نبودم! حوصلهی جار و جنجال ندارم، وگرنه چه سکوتها که باید فریاد میشد و چه لبخندها که قهر! حوصلهی جار و جنجال ندارم، وگرنه خوب بلد بودم حساب خیلیها را بی کم و کاست و بدون درنگ، بگذارم کف دستهاشان و حساب رفاقتم را از خیلیها سوا کنم و فاصله بگیرم از آنان که مقابلم دوستند و پشت سر، دشمن! حوصلهی جار و جنجال ندارم، وگرنه خیلی خستهتر از آنم که غرور و شعورم را نادیده بگیرند و سکوت کنم...