یک نفر از تنهایی گریزان و یک نفر به تنهایی پناهنده! یک نفر از | صدا و سکوت
یک نفر از تنهایی گریزان و یک نفر به تنهایی پناهنده! یک نفر از فرزند داری سیر و یک نفر دیوانهی به آغوش کشیدن فرزند! یک نفر از مشغله و کار خسته و یک نفر در حسرت دمی با هدف زیستن و مشغله داشتن! یک نفر از تاهل وامانده و در حسرت تجرد و یک نفر از تجرد به ستوه آمده و در آرزوی تاهل! یک نفر در تقلای کاهش وزن و یک نفر در پی راهی برای قدری وزن گرفتن! یک نفر در آرزوی شهرت و یک نفر از بازی شهرت به ستوه آمده و در حسرت یک زندگی معمولی! یک نفر به مقصد رسیده و در حسرت بازگشتن به مسیر و لذت بردن و یک نفر در مسیر ایستاده و در آرزوی رسیدن به مقصد و خلاص شدن!
ببین! دنیا پر از آدمهاییست که فکر میکنند آنسوی دیوار جهانشان خبریست! اما نیست! همهاش عمر تباه کردن است و افسوسِ بیهوده خوردن است و خودآزاری! باید عاقل بود و وقت تلف نکرد و قدر هر لحظه و هر موقعیت را دانست و عمیقا زیست و رها بود! همین! وگرنه از دور، تمام مرغهای همسایه، غاز به نظر میرسند و تمام بغضهای در گلو مانده، خوشحالی!!!