Get Mystery Box with random crypto!

این ماجرا، پرتم کرد به ۱۱سال پیش؛۱۶ساله بودم. همراه دوستم (پسر | نیلوفر حامدی

این ماجرا، پرتم کرد به ۱۱سال پیش؛۱۶ساله بودم. همراه دوستم (پسر) تو پارک منتظر برادرم نشسته بودیم تا بیاد و بریم ساحل‌ بابلسر برای دویدن. لباس ورزشی تنم بود و آستین‌هام رو بالا زده بودم. مشغول خندیدن مستانه نوجوانی بودیم که زنی چادری، با اخم به سمتمان آمد
‏خنده روی لبم ماسید. با تحکم گفت:《نیم ساعته صدای خندت کل پارک رو برداشته. دختری مثلا، یکم متین باش.》 اومدم جواب بدم که گفت:《آستین‌هات چرا اینقدر بالاست؟》 دوستم که چندسالی بزرگ‌تر بود خواست وارد بحث بشه که اون زن دوباره گفت: 《این دختر که تکلیفش روشنه، تو چی میگی؟》
‏من که خیلی عصبی شده بودم، دیدم مردی که از لباسش مشخص بود رئیسشونه، اون گوشه ایستاده. به سمتش رفتم و براش توضیح دادم که با دوستم نشستیم تا برادرم بیاد و هیچ کار خلافی هم نکردیم، اما اون خانم داره بهمون توهین می‌کنه. اونم در جواب گفت: 《حالا برید زودتر، شر درست نشه.》

‏داشتم دیوونه می‌شدم اما واقعا حوصله شر نداشتم. اومدم برم که یهو تو مسیر همون زن، با دستش محکم زد رو دستم و گفت: 《مگه بهت نگفتم آستینت رو بده پایین؟》دیگه جوش اوردم. صدام رو بلند کردم و گفتم به چه حقی به من دست میزنی؟》