یک شب که باران شدیدی میبارید پرویز شاپور از احمد شاملو پرسید: | پایگاه خبری یادداشتهای دانشجویی
یک شب که باران شدیدی میبارید پرویز شاپور از احمد شاملو پرسید: چرا اینقدر عجله داری؟ شاملو گفت: می ترسم به آخرین اتوبوس نرسم. پرویز شاپور گفت: من می رسونمت. شاملو پرسید: مگه ماشین داری؟ شاپور گفت: نه، اما چتر دارم.
دوست واقعی کسی است که در لحظه ای که باید جای دیگری باشد؛ به خاطر شما در کنارتان باشد. لن وین