Get Mystery Box with random crypto!

همین چند دقیقه پیش دیدم دیروز تولد باربارا استرایسند بود. هزار | paperback

همین چند دقیقه پیش دیدم دیروز تولد باربارا استرایسند بود. هزارتا چیز می‌شه درباره‌ی استرایسند و فیلم‌هاش نوشت. ولی به‌جای این‌که درباره‌اش بنویسم، فقط رفتم سکانس کلاس درسش در فیلم «آینه دو رو دارد» رو دیدم. کلاس درسی که در کنار کلاس درس آقای کیتینگِ رابین ویلیامز و بنینی در فیلم برف و ببر قرار می‌گیره. در این کلاس درس که همه می‌تونن توش مشارکت داشته باشن، استرایسند از عشق می‌گه. حرف‌هایی رو می‌زنه که دیشب به هم‌اتاقیم می‌زدم. از ما می‌پرسید چه‌طور می‌تونیم بدون مقصد مشخص از کسی خوشمون بیاد؟ چرا باید برای رابطه‌ای که دو ماه دیگه تموم می‌شه وقت بذاریم؟ منم گفتم چون مهم نیست! مهم نیست یک روزه یا ده سال، عشق، هر چیزی که هست، زندگی رو برات به حرکت در میاره؛ این‌جوری که اضطرابت رو دور می‌کنه،
باعث می‌شه همه‌چی برات لذت‌بخش‌تر شه، کیفیت همه‌چی‌ رو بهتر می‌کنه. آهنگ‌ها قشنگ‌تر میشن و بیشتر از هر موقعی درک می‌شن، فیلم‌ها قابل‌ارتباط‌تر می‌شن، بعضی از گل‌ها رو تازه برای اولین بار می‌بینی یا به‌شکل تازه‌ای می‌بینی. شعرها فقط وقتی عاشق یه آدم دیگه‌ای قابل‌‌ِ بخشیدن می‌شن و دیگه فقط و فقط برای خودت نیستن. کی اهمیت می‌ده که عشق توهمه یا نه؟ کی اهمیت می‌ده که روان‌شناس‌ها چی می‌گن وقتی که همه‌مون مدام دنبال عشقیم‌ تا بتونیم حرکت کنیم؟ وقتی که عشق رو برای کوتاه‌ترین زمان هم قبول می‌کنیم چون می‌دونیم ارزشش رو داره؟
استرایسند تو کلاس درسش همین‌ها رو به شیوه‌ای که دوست داشتم من می‌تونستم بگم، می‌گه. دیگه هیچی نمی‌گم. حتی اگه فیلم رو نمی‌بینید، این ۴ دقیقه رو تماشا کنید: