Get Mystery Box with random crypto!

جوراباشو درآورد و گوله کرد توی هم و پرتشون کرد یه گوشه. می‌شنا | خط خطی های شاعرانه

جوراباشو درآورد و گوله کرد توی هم و پرتشون کرد یه گوشه. می‌شناختمش؛ پر بود، حرف داشت، خیلیم حرف داشت...

- می‌دونی نهنگا چجوری همو پیدا می‌کنن؟!

تعجب نکردم از سوال بی ربطش. سکوت کردم، نمی‌دونستم!

- صدا می‌زنن همدیگه رو! اونا که اهل همن و مثل هم، می‌شنون اون صداهه رو، می‌فهمنش، میرن پِیِش، پیدا می‌کنن همو...
چیزی از "تنهاترین نهنگ دنیا" شنیدی؟!

سر تکون دادم، نشنیده بودم!

- بهش می‌گن نهنگِ پنجاه و دو هرتز! صداش مثل صدای بقیه ی نهنگا نیست، فرکانسشو بلد نیستن نهنگای دیگه، نمی‌شنونش، نمی‌فهمنش، تنهاست، همیشه تنهاست، خیلی وقته که تنهاست...

کلافه دست کشید به صورتش

- می‌دونی؟!
این روزا حس می‌کنم یه نهنگم وسطِ اقیانوس که صداش رو فرکانس ۵۲ هرتزه!
دور و برم شلوغه اما گیر کردم توو تنهایی، هیشکی نیست صدامو بشنوه، هیشکی نیست حرفامو حالیش شه، هیشکی نیست بفهمدم، هیشکی نیست دستمو بگیره و نجاتم بده از خودم...
می‌دونی؟!
گفتنش خیلی سخته اما این روزا حس می‌کنم یه نهنگم وسطِ اقیانوس که صداش رو فرکانس ۵۲ هرتزه، رو فرکانسِ تنهایی...

کلافه تر چنگ‌ زد به موهاش و بلند شد که بره. توی سکوت خیره شدم به مسیرِ رفتنش، کوه روی دوشش بود انگار!
فکر کردم همه ی ما آدما، این روزا شبیه نهنگیم! شبیهِ یه نهنگ، که خیلی وقته توی تنهاییِ بی رحمِ خودش گیر افتاده...!

#طاهره_اباذری_هریس
#عاشقانه‌های‌یک‌هوشبر

| @TahereAbazariHerisi7