Get Mystery Box with random crypto!

سرما تحمل کردنی نبود! رفته بودیم برای آزمون آئین نامه ی رانند | خط خطی های شاعرانه

سرما تحمل کردنی نبود!
رفته بودیم برای آزمون آئین نامه ی رانندگی و افسر به صلاح‌دید خودش نیامده بود و جماعتی را علاف خودش کرده بود! آن بیرون که ما بودیم هیچ وسیله ی گرمایشی ای نبود، تحمل کردنی نبود سرما...
خانم مسنی از بینِ جماعت را فرستادیم برای اعتراض؛ مسئول مربوطه گفته بود عادت کرده اید به نق زدن! به بخاری کنار پایش اشاره کرده بود و گفته بود ایناها! روشن است بخاری! گفته بود خیلی هم گرم است، بیشتر از این چه می‌خواهید دیگر؟! چه می‌خواستیم واقعا؟! هیچ!
فرد معترض دست از پا دراز تر برگشت و من میان سگ لرز زدن هایم، حواسم پرت حال و هوای این روزهایمان شد...
کسی که کنار بخاری نشسته و گرما زده تا مغزِ استخوان پاهایش، سرما را نمی‌فهمد! کسی که آن بالا بالاهاست، کسی که شکمش سیر است، کسی که بچه ی بیکار ندارد، کسی که دردِ نان شب ندارد، کسی که دغدغه ی تومنی صنار سه شاهیِ تخم مرغ و گوجه ندارد، کسی که سرطان و بیماری عزیزش را از پا درنیاورده و هزینه ی دارو خودش را، کسی که شرمنده ی زن و بچه و بقال و چقال محل و زمین و زمان و بزرگ و کوچک نشده از نداری، حالِ و روزِ این مردم را،
نه! نمی‌فهمد...

#طاهره_اباذری_هریس

| @TahereAbazariHerisi7