Get Mystery Box with random crypto!

با صدای قدمای سنگینش سرمو بلند کردم. شمرده شمرده قدم برمی‌داشت | خط خطی های شاعرانه

با صدای قدمای سنگینش سرمو بلند کردم. شمرده شمرده قدم برمی‌داشت، مثل همیشه، محکم و آروم و متین‌‌‌...
آب از سر انگشتاش قطره قطره می‌چکید رو فرش، دست نماز گرفته بود لابد. با دست آب صورتشو گرفت و تازه انگار چشمش به من افتاد...
صدای بم و مردونه ش پیچید توی گوشم:
- چیزی شده باباجون؟! حس می‌کنم گرفته ای، آره بابا؟! بگو ببینم کمکی از دست من برمیاد؟!
هزار و یکی مشکل و بدبختیِ ریز و درشت اومد جلوی چشمام، خواستم بگم مشکل که زیاده، از کدومش برات بگم بابا که برام حلش کنی! خواستم بگم از دردام اما تا بیام حرفی بزنم خم شد و سرشو گرفت جلوی صورتم و گفت:
- حواس پرت شدم بابا! همه ش یادم میره مسح کشیدم یا نه. نگاه کن ببین تَره روی موهام یا بازم یادم رفته بکشم!
نفسم بند اومد، یادش میره، بزرگمرد من یادش میره یه مسئله ی به این سادگی رو...
چشم گردوندم رو تار موهای سفید لابلای موهاش، کی انقد زیاد شده بودن؟! کی برف پیری نشسته بود رو موهاش که نفهمیده بودم؟! که ندیده بودم؟! که حواسم نبود؟!
یاد بچگیام افتادم که می‌سپردم بهش که یادم بندازه چی باید ببرم مدرسه، خودم فراموشم می‌شد همیشه، ولی اون محال بود یادش بره...
چه زود گذشت راستی! انگار همین دیروز بود دستمو می‌گرفت و می بردم تا مدرسه،پ. چه زود کوتاه شد فرصت با هم بودنمون؛ بغضم گرفت از تصور یه لحظه نبودنش...
روی موهاشو بوسیدم و برای اینکه نشکنه بغضم کوتاه گفتم:
+ آره بابا، مسح کشیدی.
سرشو بلند کرد
- نگفتی بابا، چیزی شده؟!
یادش نرفته بود که ناراحت بودم، که گرفته بودم...
بی هوا بغلش کردم و گفتم:
+ تا تو هستی، تا مامان هست، تا وقتی که دارمتون، تا وقتی کنارم باشین، درد چیه، مشکل کدومه اصلا! همه چی خوبه، همه چی رو به راهه تا وقتی نفساتون برکت میده به زندگیم، خوبم به خوبیتون!
انگار که خیالش راحت شد، خندید
- برم نمازمو بخونم بابا؛ الاناست که اذان بگن دیگه!
گفتم:
+ توی قنوت نمازت دعام می کنی بابا؟
صداشو می‌شنیدم، داشت دور و دورتر می‌شد
- همیشه، سر هر نمازی، اینو هیچ‌وقت یادم نمیره بابا، هیچ‌وقت!

#طاهره_اباذری_هریس

پ.ن:
روز پدر مبارک ♡

| @TahereAbazariHerisi7