Get Mystery Box with random crypto!

یه سوپرمارکت بود کنار خوابگاه که ما همیشه موقع برگشتن از دانشگ | خط خطی های شاعرانه

یه سوپرمارکت بود کنار خوابگاه که ما همیشه موقع برگشتن از دانشگاه ازش خرید می کردیم؛ یه فروشنده ی مسن داشت که بعد یه مدت روال دستش اومده بود. هر خریدی که می کردیم خودش به صورت پیش فرض دوتا بستنی میذاشت روشون و هزینه ی خریدامونو حساب و کتاب می کرد بعدش...
کاری ندارما، ولی برای دلخوشی هم که شده، آدم باید توی زندگیش داشته باشه کسی رو که همین قدر جزئیم که شده بلدش باشه و قلق خوشیاش دستش باشه...
حتی شده باشه به اندازه ی همون دوتا بستنی زعفرونی وسط چله ی زمستون!

#طاهره_اباذری_هریس
#عاشقانه‌های‌یک‌هوشبر

| @TahereAbazariHerisi7