Get Mystery Box with random crypto!

داستان کوتاه گویند منصور حلاج در ظهر...ماه رمضان از کوچه یی م | 🧿 Tajmah 🧿تاج ماه🧿


داستان کوتاه

گویند منصور حلاج در ظهر...ماه رمضان از کوچه یی میگذشت ...جذامیان را دید در حال صرف ناهار..جذامیان بر او تعارف کرد.او نیز نشست بر سرسفره و چند لقمان بر دهان گذاشت..جذامیان گفتند دیگران بر سر سفره ما ننشستند..حلاج گفت آنان روزه بودند و برخاست..موقعه افطار شاگردانش گفتند استاد ما خود دیده ایم که شما روزه شکستید...حلاج گفت ما مهمان خدا بودیم روزه شکستیم ولی دل نشکستیم...

آنشب که دلی بود به میخانه نشستیم
آن توبه صد ساله به پیمانه شکستیم

از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم

─┅─═इई ईइ═─┅─


┏━━━ ━━━┓
   https://t.me/tajmah2017
┗━━━ ━━━┛

●━━━━━━───────
⇆ㅤㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤ ㅤ↻