سلام استاد وقتتون بخیر بدترین خاطره من: فوت مادرم هست که هنوز هم نتونستم هضمش کنم و هربار که بهش فکر میکنم قلبم تیر میکشه چون لحظات اخر زندگی ایشون من کنارش بودم و اون خاطرات تلخ تویه بیمارستان حالمو به شدت بد میکنه بهترین خاطره من : وقتی که پسرم دنیا اومد و یه حالت گریه و شوق خیلی قشنگی داشتم و وقتی بغلش گرفتم تمام اون استرس های اتاق عمل ریخت و حس خیلی قشنگی بود خنده دار ترینش هم زمانی که برادرمو با هدیه تولد سرکار گذاشتیم هیچی بهش ندادم یه شال پیچیدم گفتم توش جورابه اونم میگفت کاش جوراب نباشه خیلی جوراب دارم اخرشم ضایع شد یا وقتی که با همسرم یه محلی بود من گفتم رد نشیم کسی از اینجا رد نمیشه اون گفت رد میشه قرار شد یک ساعت بشینیم اگه ده نفر گذشت پونصد بهش هدیه بدم اگه ده نفر نگذشت پونصد بده اخرشم پونصد داد و لحظات اون یک ساعت کلی با خنده گذشت
خاطرات تلخ و خوب و خنده دار زیادن اینا رو الان تو ذهنم اومد .
ان شاالله برای همه خاطرات خوب و خنده دار خیلی بیشتر از خاطرات تلخ باشن
