#داستان_واقعی ( ۱ ) آن روزها که جرعه جرعه سیاه مشق های مثبت ان | تجربیات و خاطرات قضایی
#داستان_واقعی ( ۱ ) آن روزها که جرعه جرعه سیاه مشق های مثبت اندیشی را در لابلای دروس دانشگاهی، برای مخاطبین فضای مجازی و دانشجویانش زمزمه می کرد؛ تنها یک نفر بود که بجای لایک کردن های کوکورانه، تمامی مطالب را به گوش جان نیوش می نمود و در زیر پُست های استاد، کامنت های حکیمانه ای مینگاشت که نشان دهنده ی درک عمیق ایشان از مطالبی بود که منتشر می شد .
چند صباحی که گذشت کنجکاوی بر استاد چیره شد و برایشان پیام گذاشت که شما کی هستید که چنین دقیق مطالب را میخوانید و نظرات جالبی کامنت میکنید ؟
مخاطب اما،صرفا به گفتن این نکته که از دانشجویانش می باشد اکتفا کرد و از معرفی خود خودداری نمود .
حیاء و حرمت استاد و شاگردی مانع از این می شد که کنجکاوی بیشتری به خرج بدهد و دلخوش به همین کامنت های هر از گاه ایشان بود .
چند صباحی که گذشت یکی از دانشجویان در محل کارش حاضر شد . صحبت از شکایت مزاحمت تلفنی بود و برای پیشبرد پرونده راهنمایی و کمک می خواست .
مثل همیشه نصیحت کرد که زیاد به نتیجه ی پرونده خوشبین نباشد و اگر فکر میکند که متهم تنبیه شده است رضایتی ضمیمه پرونده کند که قاضی هم با خیال راحت تری پرونده را ببندد.
دانشجو از اینگونه صحبت کردن استاد برآشفت و ایده آل گرایانه او را شماتت کرد که؛ پس عدالت چه می شود؟ و به هیچ عنوان رضایت نمی دهم و باید کسی که چنین جرمی مرتکب شده را به سزای عملش برسانم .
به یاد نمیآورد که چرا و چگونه صحبت از فضای مجازی شد و بحث به مطالبی که می نگاشت کشیده شد .
وقتی همین دانشجو گفت تمام پست های شما را می خوانم خیلی تعجب کرد .
چون تعداد مخاطبینش در فضای مجازی کم بود پرسید آی دی شما چیست ؟ وقتی آی دی اش را که عبارت انگلیسی Blue sky بود را گفت؛ نگاهی عمیق تری بهش انداخت و باورش نشد که ایشان همان کسی باشد که با نظراتش توجه استاد را به خود جلب کرده است .
دختری جوان و حدودا ۲۰ ساله که ترم های اول رشته ی حقوق را میگذراند و شاید در فکرش چنین خطور کرده بود که با دانستن حقوق می تواند حقش را از مجرمان و مزاحمین بگیرد . ادامه دارد #موسوی #کانال_تجربیات_و_خاطرات_قضایی