2018-07-30 10:39:54
مرگم بهانه شد به منِ عاشقت کمی
بینِ تمامِ مشغلههایت زمان دهی
تا روی تیر برقِ سرِ کوچهی شما
عکسی زنند، خاطرهها را تکان دهی
تن بی تو در مزارِ خودش دفن شد ولی
دل پایِ حرفهای قدیمی همیشه هست
حالا تو هم بیا و کنارِ جنازهام
اشکی بریز تا که غمت را نشان دهی
یادت که هست وقتِ جدایی دلِ مرا
با خود به ناکجایِ جهان کوچ دادهای
امروز مردهام، به همین نیز راضیام
یک مشت خاک بر جسدم جای آن دهی
همسایه، شهر، خانه، خیابان، غزل، اجل
در مرگِ من تمامیشان دست داشتند
اما تو هیچ در پی تقصیرِ خود نباش
من خواستم که ختم بر این داستان دهی
دنیا بدون من به کسی سخت نگذرد
هرکس به فکر زندگی و کسبِ روزیاش
تنها سفارش اینکه بیاموز بعدِ من
باید به عشق تن بدهی یا که جان دهی
این بیت را وصیتِ آخر حساب کن
مثل همیشه دردسرت میدهم ببخش
خانم بدان که منتظرم عصرِ جمعهای
گنجشکهای قبرِ مرا خرده نان دهی
128 views07:39