Get Mystery Box with random crypto!

"حافظ شناسی -تماشاگه راز"

لوگوی کانال تلگرام tamashagaheraz — "حافظ شناسی -تماشاگه راز" ح
لوگوی کانال تلگرام tamashagaheraz — "حافظ شناسی -تماشاگه راز"
آدرس کانال: @tamashagaheraz
دسته بندی ها: تحصیلات
زبان: فارسی
کشور: ایران
مشترکین: 1.08K
توضیحات از کانال

این درگاه زیر نظر آقای دکتر #شکوهی اداره می‌شود.
شرح دیوان خواجه #حافظ_شیرازی
#لسان_الغیب
#غزلیات #خواجه_حافظ
#حافظ_پژوهی
اشعار #حافظ
#ادبیات فارسی
تماس ما :
@drshokuhi
با پشتیبانی مالی یا تبلیغ ما را یاری کنید:
@Advis110

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 5

2022-06-06 23:15:36
از کتاب:
نیایش‌های پارسی سَره (آفرینِ خدای)

درگاه زبان و ادب پارسی (پِهرست)
@pehrest
100 views20:15
باز کردن / نظر دهید
2022-06-02 15:46:28
از کتاب:
نیایش‌های پارسی سَره (آفرینِ خدای)

درگاه زبان و ادب پارسی (پِهرست)
@pehrest
37 views12:46
باز کردن / نظر دهید
2022-06-01 16:52:17
ابرُو ز من مَتاب که تابم از آنِ توست
بی‌تابِ آن تَبم که تَبم هم نشانِ توست
از نَو-بهارِ رُویِ تو، گُل گَشت رُویِ من
هَر دَم مرا نسیمِ گُل از بُوستانِ توست
گفتی مرا به‌ناز که : «بِنگر به نازُکان»
کآن نازِ نازُکانه از آن، ابروانِ توست
تا در میان نِهی تو حکایت به دل مرا
دستم چُنان کمر شده اینک، میانِ توست
در پرده بَودنِ تو پَری! کَس، گُمان نَبُرد
پَنهان شدی ز من که نِهانم، نِهانِ توست
بازم چه در سَرست که سَر در سَرت کُنَم
ما هم بر آن سَریم که بر آستانِ توست
سیمرغِ عشق تا به بر-آمد در آسمان
ای دل‌ستانِ من! دلِ من آشیانِ توست
از شیخِ شَهرِ ما سَخُنِ ناب-و-دل‌پذیر
کَی در رَسَد مرا؟ که گُمانم، گُمانِ توست
تا کاروانِ عشقِ تو کالا ز عشق داشت
هر دزدِ سر به راه، پَیِ کاروانِ توست
کُورش بداد، دادِ دلِ دادخواهِ ما
آوازِ دادِ دولتِ کُورش از آنِ توست
بادِ بهارِ عُمر چو رفتن شتاب کرد
این رُویِ زردِ نرگسِ ما از خزانِ توست
جز رازِ عشق در دلِ جلوه نَبُود هیچ
با یادِ توست، کین دلِ من، مهربانِ توست

سراینده: میرزا جلوه گیلانی (جلوه)
گوینده: نسا جابر بن انصاری
@tamashagaheraz
91 viewsedited  13:52
باز کردن / نظر دهید
2022-06-01 07:44:10
غزل "ای چو پَری تو دل‌بَری، دل دهم از برایِ تو"

سُراینده: دکتر فربود شکوهی (جلوه)
گوینده: خانم سمیرا عطاری
تدوین اختصاصی: وبگاه حرف‌محبت

پیوند گفتاورد :
https://www.nabavi.co/blog/40126

@NabaviChannel
33 views04:44
باز کردن / نظر دهید
2022-06-01 07:38:44
ز حد بگذشت و می‌‌دانی وفایی نیست دنیا را
بیآ و ماجرا کم کُن، مگُو: «امرُوز-و-فردا» را
بیآ و مجلسِ ما را به رُودی‌خَوش، سَرُودی‌خَوش
سعادت هم‌دَم ما کُن، کِنارِ رُویِ زیبا را
غزل خوانم، به رقص آیم، بدان گُل‌بانگِ جادُویی
سَحَرگه، بانگ زد بلبل به‌شِیوَن، شُورِ شِیدا را
به بانگِ چنگ-و-نای-و-نَی خُرُوش آید هَزاران را
ز پنجه، زُهره رقص آرَد به آنی، آن مسیحا را
غَریوِ نغمه‌ی شادی ز اوجِ هفت-گَردُون شُد
چه‌سُود از قیل-و-قال ما؟، بیآور جامِ معنا را
چو آن خورشیدِ خَرگاهی، بَر-اندازد نقاب از رُو
خَم آن دل‌سِتان‌ابرُو، بَرَد ایمان، زلیخا را
نوازش می‌‌کُنَد هر دَم، صبا زلفش به هر سُویی
شکنجِ زلفِ وَی آرَد به کارم سَد-گِره ما را
بهارِ مَی‌پَرَستان شد، نسیمِ لطفِ ساقی کُو؟
به مَی مُشکل‌گُشایی کُن، سَرِ زُلفِ چَلیپا را
حدیث از مطرب-و-مَی گُو -که از آن دُور، غم آمد-
به تیغش می‌زنم گَردن، اگر پیش آردش پا را
فَلَک عقد ثریا را، بدان نظمی بَر-اَفشاند
که لب‌خندی به لب آرَد، مَر آن لعلِ شَکَرخا را
ز نُورِ باده‌ صافی، کُنَد آن جلوه‌ باقی
اگر گُل‌چهرِ رَز، ساقی شُوَد این بَزمِ زیبا را
میرزا جلوه گیلانی

@tamashagaheraz
42 viewsedited  04:38
باز کردن / نظر دهید
2022-06-01 07:36:34
همه هست آرزُویم که بگُویم آشنا را:
«چه رها کُنی؟ به‌شُوخی، سرِ زلفِ دل‌رُبا را»
تو چُنان لطیف-و-خُوبی، چو به بزم ما در-آیی
رخ هم‌چُو آفتابت، بِکُشَد چراغ‌ها را
همه‌-شب نِهاده‌ام من، سرِ خود بر آستانَت
ز وجُود خود بخوانم به «‌خُدا-خُدا»، خُدا را
به رَهَت نشسته بُودم که نظر کُنی به حالم
-چو شنیده‌ام که سلطان، نظری کُنَد گدا را-
نَخَورم ز هیچ دامی دو-سه دانه‌ی ریایی
-که ندیده‌ام ز واعظ، همه-‌نُورِ پارسا را-
به هوایِ زلفِ مُشکین، بِرَوم اگر چه دانم
که به گَردِ وَی نشاید که رَسَد غزالْ‌پا را
ز غمت هر آن چه دیدم، بِرَسم اگر به کُویت
بِرَهان ز مَی زمانی، ز غمِ زمانَه ما را
تو صبُور باش و شادان، ز قضایِ وَی مَگَردان
سرِ خود ز آستانش -که خدا دهد رضا را-
چه خَوش‌ست حالِ جلوه که جَفایِ کَس نبیند
اگر هم ببیند، امّا بِکُنَد وفا شما را

میرزا جلوه گیلانی

@tamashagaheraz
51 viewsedited  04:36
باز کردن / نظر دهید
2022-05-22 20:12:12
ای سرو-قدِ سیمین!، مجلس به چه آرایی؟
لب‌گیری-و-رخ بوسی، مَیْ نوشی-و-خودرایی
با کفرِ سر ِزلفت، ایمان چه سبب پُرسی؟
در کیشِ رُخت ای جان!، ماتیم تماشایی
آن ناوکِ مژگان را بر چَشم حسُودان زن
چون رُویِ نِکُو زیبد، در چَشم دل‌آرایی
در هر گذر عمرم، چون نیک نگه کردم
آیینه-و-آیین بُود، رُویِ تو به تنهایی
تا آن مَهِ خرگاهی، گاهی به برون آید
گیرد ز رُخش فالی، هر کس به تمنایی
تا قرعه که را افتد، در نَردِ قُمار وَی
دل در تپش انگیزد، در شُور به شیدایی
مُوری به سلیمان گفت:«در کف به چه می‌‌نازی؟!»
گفتش که: «مرا باد است»، بَر-گفت: «چه سَودایی»!
پیری که نِهان داند، لب-بسته مَگُو باشد
زاهد ز چه می‌‌گُوید، اسرار به هر جایی؟!
پُوشیده نخواهم گفت من حرف پریش خود: ⟵
⟵«امرُوز پَری‌خوانم تا باز چه فرمایی؟»
بنگر که در این مجلس، او جلوه نِهان دارد
من یُوسف خود خواهم، گُویند: «زلیخایی؟»!
میرزا جلوه گیلانی
@tamashagaheraz
33 views17:12
باز کردن / نظر دهید
2022-05-20 18:36:46
سر زلفِ پریشانت، پریشان می‌کُنَد ما را
چو در بازار پُر-آزار نتوان یافت کالا را ؟!
سَرُودِ مِهر سَر می‌دِه، چو در پرده سَرود آمد
ز سَر مِی‌کُن تو سَر-مَستیّ و گُم مِی‌کُن سَر-و-پا را
جهانِ پیر شد بُرنا، زِ یادِ بادِ نَو-رُوزی
از این بادَم مَدد باید، شَوَم چون سَرو-بالا را
ز گُل‌گُون‌غنچه‌ها باری، به گَردن، بند آویزی
به آیینِ مُغان بَندم ز مِهر، آن بَندِ زیبا را
ز مُرغانِ چَمن بشنو -که از بِیْ‌دادِ گُل‌چینان⟵
⟵به پایِ گُل فَشاندم جان، چو بلبل جانِ شِیدا را-
ز چَشمِ فتنه‌انگیزت، جهانی شد پُر از فتنه
چه‌سان آشوبِ دل خُسبَد -که از خود می‌بَری ما را-
به یغما بُرده‌ای یَک-دَم، مرا سَد-توشة تقوا
خدا داند که امیدم به مِهر توست فردا را
شدم دُور از دیارِ یار و از یارانِ آن‌ بُستان
نخواهم نغمة مرغی، مگر آن مُرغِ مینا را
ندارد جلوه‌ای زین پس -که اندر پرده شد اینک-
بدان مانَد که در-مانَد ز درمان، چَشمِ بینا را

میرزا جلوه گیلانی (جلوه)
@tamashagaheraz
63 views15:36
باز کردن / نظر دهید
2022-05-20 18:36:40
لب-ا-لب کُن قدح ساقی! بنُوشان باده‌پیما را
بریز آن صاف-و-دُردِ مَی -که بِیْ‌خود می‌کُنَد ما را-
اگر هُشیار، اگر مَستم، ندانم پای از دَستم
مرا رُوزی دِه از رُویَت، بنازم رُویِ رَعنا را
به مُویِ خُوب‌رُویان بسته‌ام این دل چو آویزه
اَزیرا هَست پیوندی، سَخُن با مُرغِ مینا را
زبان را آن تُوان نَبُوَد که جز جان-و-خِرَد گوید
چراغِ دل فَرُوزان کُن به نُورش چَشمِ بینا را
چه‌سان در تَنگْ‌نایِ دل، غمِ عشقت بگنجانم؟!
کسی در کُوزه‌ای چون جا تُواند داد دریا را؟!
به خُونِ مَردُم چَشمم، ز چَشمت، چَشمِ آن دارم
که سُویِ چَشمِ مَن چَشمت، بدارد چَشمِ زیبا را
تو را ای دل! نیآزارم به زاریِّ دلِ زارم
کزین زاری تو را در دل، نیآید خار در پا را
شَوَد دُور از تو تا فردا، بدارم تابِ هجرانَت؟!
به فردا داده‌ای وعده، امیدی نیست فردا را
به پایِ سَرو-و-گُل باری، بنالد جلوه و گریَد
کزین زاری رَوان سازد ز چَشمش رُودِ پویا را
میرزا جلوه گیلانی (جلوه)
@tamashagaheraz
55 views15:36
باز کردن / نظر دهید
2022-05-20 16:54:58
ای رُویِ تو از آتشِ دل، گَشته پُر از تاب!
بر باد مَدِه زلف، بدین تاب-و-بدین آب
گیسُوی کَمَر-بَسته رَسَد تا به کَمَر، باز
گر باز کُنی آن کَمَر و باز زِ هر تاب
گر شانَه کُنی زلف و نِهی بر سَرِ شانَه
بِیْ‌‌خواب کُنی این دلِ شُوریده، تو از خواب
شُوری به جهان افگنی اَر پرده گُشایی
ای پرده‌نِشین! دل‌شدة خویش، تو دَر-یاب
بَر ماه کَشیدی، خطِ مُشکین تو به پرگار
امشب، شبِ من نورِ دگر داشت ز مَه‌تاب
سَرمایة سَودایِ جُوانی، سَرِ زلف است
وز عُمر، دَمی بیش نمانده است تو بِشتاب
زلف-و-رخ-و-خال-و-خط-و-چَشم-و-مژة تو
بَزمی‌ست که نُوشم ز لبِ لَعل، مَیِ ناب
دُزدیده اگر دیده تو را دید، مگیرش
در هیچ دُکان نیست مَر آن گوهرِ نا-یاب
وَرشیم بهار است، چَمَن جلوه نِماید
هر آهُویِ مُشکین شُوَد از بُویِ تو بِیْ‌تاب

سراینده: دکتر فربود شکوهی (جلوه)
گوینده: سمیرا عطاری
@tamashagaheraz
55 views13:54
باز کردن / نظر دهید