حجاب در نگاه عین صاد مادام كه تلقى ما از انسان و برداشت ما | هم عاشقی در چند همسری
حجاب در نگاه عین صاد
مادام كه تلقى ما از انسان و برداشت ما از خويشتن دگرگون نشده، مادام كه نقش انسان مجهول مانده و بينش او از اين نقش در حد تنوع، در حد زندگى تكرارى و مدار بسته، در حد خوشىها و سرگرمىها، در حد بازيگر شدن و بازيچه ماندن و تماشاچى بودن، خلاصه شده، مادام كه زندگى جز نمايش و بازى، بارى ندارد، ناچار سنگينى حجاب طبيعى است، مگر اين كه با شعارها همراه شوى و يا در جوّ روشنفكرى قرار بگيرى و يا بخواهى به گونهاى ديگر به نمايش بپردازى يا بخواهند با تشويق و تعريف آمادّهات سازند.مادام كه تلقى ما از خويش عوض نشود، حجاب هيچ مفهومى نخواهد داشت و چيزى جز كفن سياه و قبرستان خانه و مرگ نشاط زندگى و نابودى شادىها، عنوان نخواهد گرفت. و هزار عذر خواهى داشت كه خودت را از آن آزاد كنى:كه پاكى زن در لباسش نيست، چادرىهاى كثيف و لجن بىشمارهاند.كه من راه خودم را مىروم، چشمشان كور نگاه نكنند.كه اصلًا دل بايد پاك باشد. كه چادر، بيشتر مرد را كنجكاو و تحريك مىكند.كه اين مسائل در كشورهاى مترقى كاملًا حل شدهاند و ديگر مسألهاى نيست.كه روابط آزاد، طبيعى است.كه محدوديت، عقده مىآورد و محروميت، سركشى را مىزايد. و خلاصه هزار عذر و توجيه. و تازه اگر مجبور بشوى كه به خاطر ترسى و يا عشقى، حجاب بگيرى، تازه خود حجاب تو مىشود بازى تو. و چادر تو مىشود مترى چندك و رنگش بايد فلان و گلهايش بايد بهمان باشند. و اين است كه همان انحراف، در اين شكل جلوه مىكند. و تو كه هنوز نقش خودت را عوض نكردهاى، در هر لباسى همان خواهى بود و همان بازىها را خواهى داشت و فقط با تنوعها خودت را فريب خواهى داد و به ريش ديگران خواهى خنديد... كسى كه تمامى عمرش و عمق زندگيش همين چند انگشت گرفتن و دوختن و پوشيدن و نمايش دادن و جالب بودن و در چشمها نشستن است، آيا مىتواند كه خودش را در لباس محبوس كند و خودش را بپوشد؟ پوشش؛ يعنى مرگ، يعنى تمام شدن، يعنى پوچ شدن و به بنبست رسيدند، كه اينها جز سرگرمى و تنوع و لذت و نمايش و جالب بودن و در چشمها و دلها نشستن چيزى نمىخواهند؛ چون خودشان را بيشتر از اين نمىبينند و بالاتر نرفتهاند.زير بناى حجاب، همين دگرگون كردن بينش و عوض كردن تلقى و برداشتهاست. آن وقت آنچه سخت و رنج آلود است شيرين و مطلوب خواهد شد و راحت و آسان خواهد گرديد.