Get Mystery Box with random crypto!

حکایت تملق کردن دیوانه، جالینوس را، و ترسیدن جالینوس روزی ج | طنز پارسی

حکایت
تملق کردن دیوانه، جالینوس را، و ترسیدن جالینوس

روزی جالینوس به یکی از شاگردان خود می گوید:
برو فلان دارو را برای من بیاور تا خود را معالجه کنم.

شاگرد می گوید:
ای استاد بزرگ، آن دارو که مخصوص معالجهء دیوانگان است و شایستهء شما نیست!

جالینوس می گوید:
قضیه این است که امروز با دیوانه ای روبرو شدم. لختی با شادمانی بمن نگریست و چشمک زد و مزاح کرد؛
اکنون با خود می اندیشم اگر میان من و او همخوانی و مشارکتی نبود، با من چنین رفتار دوستانه ای نمی کرد!

از زبان حضرت مولانا

گفت جالینوس با اصحاب خود
مر مرا تا آن فلان دارو دهد

پس بدو گفت آن یکی ای ذو فنون
این دوا خواهند از بهر جنون

دور از عقل تو این دیگر مگو
گفت در من کرد یک دیوانه رو

ساعتی در روی من خوش بنگرید
چشمکم زد آستین من درید

گرنه جنسیت بدی در من ازو
کی رخ آوردی به من آن زشت‌رو

گر ندیدی جنس خود کی آمدی
کی بغیر جنس خود را بر زدی

چون دو کس بر هم زند بی‌هیچ شک
در میانشان هست قدر مشترک

کی پرد مرغی مگر با جنس خود
صحبت ناجنس گورست و لحد

#مثنوی‌معنوی
#دفتردوم
#طنزپارسی

@Tanzepars