2022-11-26 00:05:47
میخواهم خیال کنم همه چیز تمام شده و به روزهای بعد از اینهمه اضطراب و اندوه فکر کنم. به نشاطی که رقصان رقصان از لای شاخههای بید کنار خیابان از راه میرسد و آدمهایی که شادانه میخندند، به اندوهی که اشکریزان، بار سفر میبندد و به عشقی که از پسِ پرده بیرون آمده و آشکارا و بدون هراس، دلها را به هم نزدیک کرده و به کالبد آدمها روحی تازه میبخشد.
دارم فکر میکنم به روزی که زمستان و پاییزش هم بهار است و شهر دائما بوی عطر و عود و اسپند میدهد و آوای شادِ موسیقی از پنجرهها طنینانداز میشود و انگار همیشه در تمام کوچهها و خیابانهامان عروسیست.
دارم فکر میکنم به گونههای براق و گلانداختهی پدربزرگها و مادربزرگها وقتی به تماشای شادی و پایکوبی جوانان این دیار نشستهاند و از تنفس هوای آرامش و آزادی چند صدسال جوانتر میشوند و عمرهاشان درازتر و اشتیاقشان هر لحظه برای زیستن، بیشتر.
دارم به آغوشهای از سر مهربانی و شوق فکر میکنم، وقتی آدمها اندوه فرساینده و دلواپسیِ آزاردهندهای ندارند و به شاد کردنِ دیگران و سفر رفتن و عمیقتر زیستن و تجربههای لذتبخشِ تازهای داشتن فکر میکنند.
دارم فکر میکنم به شبهایی آرام و روزهایی سبز و آسمانی پاک و محیطی با نشاط و اقتصادی سالم و دلهایی امیدوار.
درد و اندوه که بسیار کشیدهایم و بیش از تحملمان رنج بردهایم، اما همیشه که اینجور نخواهد ماند!
تاریخ را خواندم که پر بود از روزها و شبهای پیاپی و براساس شواهد، ما شب را با نهایت انزجار و سیاهیاش از سر گذراندهایم و داریم به صبح میرسیم.
نرگس صرافیان طوفان
@taranenevesht
1.9K views21:05