همان اولش هم اشتباه میکردم. اشتباه میکردم که توضیحِ اضافه می | شبکه تخصصی پزشکی
همان اولش هم اشتباه میکردم. اشتباه میکردم که توضیحِ اضافه میدادم به آدمها تا در خیالشان برایم فکرهای دیگری نکنند، اشتباه میکردم. باید میگذاشتم هرچه به ذهنشان میرسد تصورم کنند و در دادگاه بی منطق افکارشان هرچه در توان دارند با من بجنگند و محاکمهام کنند. ذهنهای کوچک، جز وصلههای ناجور، چیز دیگری برای عَرضه ندارند، همانطور که ذهنهای بزرگ بهقدری سرگرم بلندپروازیهای خودشاناند که فرصتی برای قضاوت کردن من ندارند. باید اجازه میدادم آدمهای کوته فکر، مطابق با اصالت وجودیشان قضاوتم کنند، چرا که این قضاوت، چیزی را عوض نمیکرد، فقط همان لحظه که آنها در دادگاه یکطرفهای که قاضی و تنها نظارهگرش خودشان بودند از سنگینیِ حجم تحلیل و قضاوتها عذاب میکشیدند؛ من آرام و بیدغدغه نشسته بودم کنار پنجرهی بی تفاوتیام و از آرامش منظره لذت میبردم...
واقعیت این است که این تحلیل و تفسیرهای بی سر و ته، به کسی آسیبی نمیزند، فقط زمان و انرژی و آرامشِ شخص قضاوت کننده را میگیرد. پس فکر آدمها راجع به من، به خودشان مربوط است، چون من آسیبی نمیبینم وقتی برایم اهمیتی نداشته باشد.