Get Mystery Box with random crypto!

مرکز آکادمیک علوم ساینسی و رهنمای کانکور انجنیر محمود تیموریان

لوگوی کانال تلگرام temorian — مرکز آکادمیک علوم ساینسی و رهنمای کانکور انجنیر محمود تیموریان م
لوگوی کانال تلگرام temorian — مرکز آکادمیک علوم ساینسی و رهنمای کانکور انجنیر محمود تیموریان
آدرس کانال: @temorian
دسته بندی ها: تحصیلات
زبان: فارسی
مشترکین: 1.19K

Ratings & Reviews

3.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

2

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 6

2023-03-21 17:24:02

97 views14:24
باز کردن / نظر دهید
2023-03-21 17:23:49

98 views14:23
باز کردن / نظر دهید
2023-03-21 17:23:35

100 views14:23
باز کردن / نظر دهید
2023-03-21 17:23:21

103 views14:23
باز کردن / نظر دهید
2023-03-21 17:23:06

107 views14:23
باز کردن / نظر دهید
2023-03-21 17:22:48

107 views14:22
باز کردن / نظر دهید
2023-03-17 17:30:22 #داستانی_تأثیرگذار

عارفی ۴۰ شبانه روز چله گرفته بود تا الله متعال را زیارت کند ، تمام روزها روزه بود.
در حال اعتکاف.
از خلق الله بریده بود.
صبح به صیام و شب به قیام.
زاری و تضرع به درگاه او

شب ۳۶ ام ندایی در خود شنید که می گفت :
ساعت ۶ بعد از ظهر ، بازار مسگران دکان فلان مسگر برو الله را ز یارت خواهی کرد.

عارف از ساعت ۵ در بازار مسگران حاضر شد و در کوچه های بازار از پی دکان می گشت...

می‌گوید : پیر زنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و به مسگران نشان می داد و قصد فروش آنرا داشت...
به هر مسگری نشان می داد ، وزن میکرد و می گفت :
۴ ریال و ۲۰ شاهی
پیرزن می گفت:
نمیشه۶ریال بخرید؟

مسگران می گفتند : خیر مادر ، برای ما بیش از این مبلغ نمی صرفد.
پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید و همه همین قیمت را می دادند.

بالاخره به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود.
مسگر به کار خود مشغول بود که پیرزن گفت:
این دیگ را برای فروش آوردم به ۶ ریال می فروشم ، خرید دارید؟

مسگر پرسید چرا به ۶ ریال؟؟؟

پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت :
پسری مریض دارم ، دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می شود!

مسگر دیگ را گرفت و گفت : این دیگ سالم و بسیار قیمتی است. حیف است بفروشی،

امّا اگر اصرار داری من آنرا به ۲۵ ریال می خرم!!!

پیر زن گفت: مرا مسخره می کنی؟!!!
مسگر گفت: ابدا"
دیگ را گرفت و ۲۵ ریال در دست پیرزن گذاشت!!!

پیرزن که شدیدا متعجب شده بود ؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد.
من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات فراموشم شده بود ، در دوکان مسگر خزیدم و گفتم :
عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی؟!!!
اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند
آنگاه تو به ۲۵ ریال می خری؟!!!
مسگر پیر گفت :
من دیگ نخریدم!!!
من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد ، پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند ، پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشند ، من دیگ نخریدم...
از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که ندایی با صدای بلند گفت :
با چله گرفتن و عبادت کردن کسی به زیارت ما نخواهد آمد!!!
دست افتاده ای را بگیر و بلند کن ، ما خود به زیارت تو خواهیم آمد !

گر دست فتاده‌ای بگیری...مردی
195 views14:30
باز کردن / نظر دهید
2023-03-09 19:01:56
امیرالمومنین(علیه السلام) :

هر ڪس در برنامه ریزی عقب بماند ، نابودی اش جلو افتد .
85 views16:01
باز کردن / نظر دهید
2023-03-09 07:21:45

96 views04:21
باز کردن / نظر دهید
2023-03-09 07:21:32

87 views04:21
باز کردن / نظر دهید