Get Mystery Box with random crypto!

نگاهی به «بیست و هفت سالگی»؛ مرگ چنین خواجه نه کاریست خُرد… | 🎭 تئاترکده 🎭

نگاهی به «بیست و هفت سالگی»؛
مرگ چنین خواجه نه کاریست خُرد…
به قلمِ «آمنه مجذوب‌صفا»*

اگر به شما بگویند، ۲۷سالگی چه‌طور سنی است، شاید تعریف زیادی از آن نداشته باشید، چون ۲۷ یکی از غیر رندترین عددهای موجود است که غالباً زیر سایه‌ی ۲۵ یا ۳۰ گم‌می‌شود.
اما این روزها در مشهد، تئاتری به نام این عدد حاشیه‌ای روی صحنه است.
نمایشی که می‌خواهد راوی زندگی و مرگ یکی از پیشگامان نثر نوین فارسی خصوصا در عرصه‌ی نمایش‌نامه‌نویسی باشد.
«بیست و هفت‌سالگی» در ابتدا روایتی سیال از زندگی و مرگ «حسن مقدم» نمایش‌نامه‌نویس دوره‌ی قاجاریه است. اما در پس پشت این لایه‌ی روایی، دغدغه‌هایی عمیق و پر درد را مرور می‌کند.
حاتمی‌نژاد در اغلب کارهایش با خطوط غیرمستقیم، به زیبایی به سراغ مباحث اصلی می‌رود. مسائلی چون مهاجرت، احساس بیگانگی، نقد اجتماعی، ناامیدی و مرگ؛ این‌ها همه در جای‌جای نمایش خودشان را به رخ تماشاگر می‌کشند.
ماجرا مرگ و زندگی کوتاه شخص حسن‌ مقدم نیست، قضیه مرگ امید در میان نسل‌های جوان ایرانی در دوره‌های مختلف است، قضیه حتی می‌تواند مرگ هر قهرمانی باشد از شرلوک هلمز گرفته تا جعفرخان و فرهاد.
دکور چلیپایی و تاج میانی، حتی ممکن است یادآور مسیحی بر صلیب باشد، یعنی مرگ قهرمان و منجی دیگر.
حسن مقدم نمونه‌ی جوان ناکام ایرانی است، همان که سالهاست برروی سنگ مزار مردگان جوان می‌نویسند؛ اما جوانمرگی حسن مقدم و امثال او در ۲۷سالگی و به علت سل نیست، مقدم در زمانی که تقابل جعفرخان با خانواده‌اش را ترسیم می‌کند، وقتی با وضعیت و کیفیت فرهنگ ایرانی مواجه می‌شود، جوانمرگی به سراغش می‌آید.
هما، هامون، سروش یا فرهاد کدامیک حسن مقدم نیست؟ کدامیک در سال ۱۴۰۰ دغدغه‌هایی مشابه مقدمِ سال ۱۳۰۰ را ندارد؟ سرگردانی و نا امیدی سهم کدامیک از مردمان خاورمیانه نبوده است؟
به‌نظرم نمایش «بیست‌وهفت سالگی» ترسیم چهره‌ای تئاتری از دل اجتماعی سرخورده، ناامید و سردرگم است.
شخصاً معتقدم راوی این روایت نه حسن مقدم، نه هما یا هامون، راوی این روایت، زخم‌های ناسور تاریخ این مرز و بوم است.
زخم‌هایی دهان باز که خود به زبان آمده‌اند.
«بیست‌وهفت سالگی» در اجرا، کمی اغراق ساختاری و میزانسن‌های فرم‌گرا دارد که شاید برخواسته از سبک شخصی کارگردان است.
اما دیدن «بیست‌وهفت‌سالگی» واجب است چون ممکن است بیست و هفت ساله نباشیم، اما جنس زخم‌هایمان همه بیست‌ هفت‌ساله‌ است.
ممکن است عضو رسمی کلوب بیست و هفت‌ساله‌ها نباشیم، اما قطعاً رنج‌های هزارساله‌مان را به همراه داریم. ما در مرگ تمام اعضای این کلوب یا کلوب‌های مشابه مقصریم.
مرگ ما نه از نفرین توتنخامون و نه پرت شدن از آبشار حادث شده، بلکه ما سال‌ها قبل از بیست‌ و هفت‌سالگی درلحظه‌ی ناامیدی مرده‌ایم.
*دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی | مدرس ادبیات نمایشی

از تئاتر مشهد باخبر باشید...
@theaterkade