پست ۵۷۰ : من دست چنین دخترانی رو میبوسم . میدونم کلمه به کلمه | چالش آخر
پست ۵۷۰ : من دست چنین دخترانی رو میبوسم . میدونم کلمه به کلمه حرفهاش عین حقیقته اینها الگوی بقیه باشند . از چیزی نترسید اون حرز دارای چند دعاست و دشمن شمارو مغلوب میکنه و رد پاهاتون محو میشه . این انقلاب به نتیجه میرسه ولی روزی کسانی ترسیدند از باتوم و ردیابی شدن ، آرزو میکنند که ایکاش زمان به عقب برگرده و جونشون رو در این راه از دست بدهند . من با دوستانم داریم همه تلاش خود رو میکنیم . تا چند ماه دیگه حکومت تسلیم خواسته مردم خواهد شد ولی مردم تا براندازی این حکومت خواهند رفت . ایکاش میتونستم در کنار مردم جلوی گلوله بایستم ولی من چاره ای ندارم فعلا . بمن نحوه مرگ نیکا رو نشون دادند . هنوز هیچ کس نمیدونه دقیقا چه اتفاقی افتاده ولی هر وقت اومدم تعریف کنم زبونم بند اومد. فقط یک جمله آخرشو قبل از مرگ بگم
نیکا رو بزمین زدن گفت: تو رو خدا به صورتم فقط نزنید ...
هنوز جمله ش تموم نشده بود که اون مامور با باتوم روی بینی و وسط پیشونیش زد . خون داخل جمجمه میشد ولی نیکا نمیتونست باور کنه . حتی داغی خون رو حس میکرد.انقدر باتوم زدن که تمام استخوانهای صورتش شکست و به شهادت رسید ...