2018-07-31 17:17:40
یه نفر میگفت:
یکی از فامیل هامون یه ماشین داشت که گفته میشد اولین ماشینه که وارد ایران شده!!!
با راست و دروغش کار ندارم، اما خیلی ماشینشو دوست داشت و روش هم تعصب داشت و باهاش
تو جاده هم کار میکرد .
یادمه یه بار كنارش نشستم و گفتم من هیچی نمیبینم! اینقد که شیشه شکسته شده و خرد شده شما چجوری رانندگی میکنی؟
گفت به این خوبی دیده میشه چی رو نمی بینی؟
گفتم چجوری این شکلی شد؟
گفت یه بار داشتم تو جاده رانندگی میکردم که یه تیکه سنگ کوچیک از ماشین کناری پرت شداولش یه ترک کوچیک بود؛ بعدها کم کم بر اثر زمستون و تابستون و سرما وگرما، بزرگ و بزرگتر شد تا اینکه کل شیشه رو گرفت!
میگفت حاضر نبود قبول کنه که ترک داره و تعمیرش کنه. بس که دوسش داشت!
ما آدمهام اینجوریم... عیبهامونو قبول نمی کنیم، ایرادهامونو نمی پذیریم و اصلاحش نمیکنیم تا اینکه بزرگ و بزرگ تر میشن...
میگفت اگه میخواید عاقبتشو بدونید، یکی از همون شبها تو جاده به دلیل دید کم تصادف کرد و فوت کرد.
همین عیب هامون باعث نابودیمون میشن... همینهایی که نمی پذیریمش!...
#میکائیلی
@Tofanmaghzi
519 viewszizi , 14:17