Get Mystery Box with random crypto!

#ارباب‌زاده #پارت_۶۰ #فصل_۱ استرسی که اون لحظات میکشید | قفل

#ارباب‌زاده #پارت_۶۰ #فصل_۱ استرسی که اون لحظات میکشیدم داشت منو می‌کشت. قلبم طاقت نداشت. حتی چشمه ی اشکم خشکیده بود. بعد از اون دیگه هیچی دست خودم نبود،فقط میخواستم فرار کنم. از ارباب زاده هم آبی گرم نمیشد. هیچ کس ازم حمایت نمیکرد. شبیه یه مرغ…