2022-06-20 10:25:28
در جستجوی آرامشی که نیست
این روزها نه کتاب می خوانیم!
نه می نویسیم!
نه در سفر هستیم!
نه کنار دریا قدم می زنیم!
نه در هوای جنگل نفس می کشیم!
حس می کنیم مرده ایم و خود خبر نداریم
که فقط در این بی آبی و گرمای بی امان کویر یزد ، دردها را می بینیم و پیام های مردم را می خوانیم و حرف ها را می شنویم ، و کاری هم نمی توانیم بکنیم، حتی بسیاری از پیام ها را درج هم نمی توانیم بکنیم. بسیاری از انچه را که می شنویم نمی توانیم بگوییم، به خیلی از قرارها و وعده ها و کارها هم نمی رسیم و بخاطر همین عصبی هم شده ایم!
از کدامین درد و به کی بگوییم!؟ کدام درددل و مشکل را بنویسیم، دریغ از یک خبر خوب امید بخش!
اینک روزها و لحظه ها همه تکراری شدن، صبح بیدار می شویم و منتظر هستیم که شب شود و شب می خوابیم و منتظر هستیم که صبح شود و اسم این را گذاشتیم زندگی!
نه می توانیم خراب کنیم و نه می توانیم بسازیم و نه می توانیم بمانیم و نمی دانیم چی شد که ناگهان به اینجا رسیدیم؟!
این درد، درد مشترک است، ما فقط با مردم همدردیم، همین و این هم درد بودن چه مشکلی را حل می کند!؟
محمدرضا شوق الشعراء
۱۴۰۱/۳/۳۰
توفان یزد
@Toofaneyazd
1.5K viewsتوفان, 07:25