«سیمینِ دانشور به من گفت: غصه یعنی سرطان! غصه نخوری یکوقت، م | حرف حساب
«سیمینِ دانشور به من گفت: غصه یعنی سرطان! غصه نخوری یکوقت، معروفی! و من غصه خوردم... دکترها گفتند این سرطانِ شما بدبیاری است. من هم جواب دادم در طبِ ایرانی به این بدبیاری میگویند غمباد»
عباسِ معروفی هم رفت؛ زورش به سرطان یا به قولِ خودش غمباد نرسید در زمانِ زندگیاَش در ایران بارها بهخاطرِ رویکردِ روشنفکرانه و منتقدانه تحتِ بازجویی و فشارِ سیاسیِ حاکمیت قرار گرفت. او از نسلی بود که چراغِ نوشتن را در تاریکترین روزهایِ خفقانِ ایران زنده نگه داشتند. به راستی که سهمِ او از وطن چه بود جز اندوهِ دوری...!؟