طبیبی را گفتند: از اسرار طبابت با ما کلامی بگو! گفت: روزی بیما | آموزش و ترفند
طبیبی را گفتند: از اسرار طبابت با ما کلامی بگو! گفت: روزی بیماری دیدم که چربی خون داشت و فشارش بالا میرفت هیکل بزرگی داشت که نمیتوانست ورزش کند و چربی بسوزاند یک راه بود که سرکه بخورد. دیدم معدهاش نیز سوزش دارد. راه علاج بر من بسته شد و واقعا فهمیدم حقتعالی اگر بخواهد شفاء ندهد، دارو هم طبیب بدهد او اجازۀ خوردن آن را نمیدهد.