یه زمانی یه نفر رو داشتیم آلمان زندگی میکرد، علوم سیاسی خونده بود، به زبان آلمانی شعر میگفت، شعرهاش جایزهی بهترین اشعار سال و در ردیف آثار گوته قرار گرفت و جایزهی ادبی برلین رو مال خودش کرده بود.
موزیک هم میساخت که یکیش برندهی جایزهی اول فستیوال اینسبورگ اتریش شده بود.
میتونست هیچ وقت به کشورش برنگرده ولی برگشت و اینجا هم موفق ترین هنرمند بود.
این شاعر/نویسنده/کارگردان/بازیگر/خواننده/برنامهپرداز و مبتکر برنامهی تلویزیونی در اوج موفقیت و شهرت بود که کشورش رو از دست داد.
بازم میتونست مثل خیلی ها بره یه گوشهی دنیا به زندگیش ادامه بده
ولی غم وطن نذاشت که تا آخر عمر یه لحظه هم آروم بگیره.
و آخرش جونش رو پاش داد.
الان چی؟
۳۰سال از اون روز گذشته، نه تنها هیچکس رو شبیهش نداریم، بلکه هرکسی هم هست همه از دم شارلاتان و بی وطن...
***
به یاد آن زندگی در خواب
و این زندگی بر آب
#فریدون_فزخزاد
HeLLFire
@TwitterMamnoe