Get Mystery Box with random crypto!

وضو که گرفت نگاهی به من انداخت، کمی بر انگشتش جابه جایم کرد،دس | دوران

وضو که گرفت نگاهی به من انداخت، کمی بر انگشتش جابه جایم کرد،دستی به من کشید و لبخند زد. ایستاد، طره‌‌ی مویش را کنار زد‌ و قامت بست. دیوار با او نماز میخواند، زمین، آسمان، ستون‌های مسجد، نخل‌ها، همه و همه، من هم یکی از آن‌ها. قنوت که گرفت؛ او دعا می‌کرد،…