2020-04-18 23:03:16
#شعروانه
#بل_تر_انه
شعری از ملاحسین رضوانی
خواهم از پیری کنم شرحی بیان
کز جوانی قدر داند نوجوان
شیر در پیری شود رو به شعار
گرگ پیر از میش بنماید فرار
خفت و خواری بسی در پیری است
از غم و غصه شبش دل گیری است
وای با افتادگی گر شد قرین
مرگ با این حال باشد به ازین
اوخ و اوخ و داد از افتادگی
ناله و فریاد از افتادگی
منزل دور از نظر جایش دهند
جای نامطبوع ماوایش دهند
نه کسی آید ببیند حال او
نی بپرسد دیگری احوال او
اقربا از دیدنش دوری کنند
نفرت از آن رنج و رنجوری کنند
نه کسی سازد لباسش شستشو
نه نماید جایگاهش رفت و رو
از دوا و از غذا و از طبیب
کم کم او را مینمایند بی نصیب
روز اشک چشم خود دارد دوا
شب بود خون جگر او را غذا
گر سخن گوید نگویندش جواب
غیر اوف و اف و تندی و عتاب
هرچه باشد صاحب مال و منال
خوار گردد در بر اهل و عیال
گر به طول انجامد آن رنج و عنا
مرگ او را خواستارند از خدا
الغرض افتادگی بد بدختی است
سختیش بالاتر از هر سختی است
مرگ از افتادگی بهتر بود
تلخی جان کندنش شکر بود
ای خدا بر ما مباد این روز را
روز آتش سوز و جان افروز را
خاصه رضوانی که پیر است و علیل
ملجئی یا رب یا حی جلیل
گرچه یا رب آنچه را داری صلاح
هست بهر بندگان خیر و صلاح
بار الها حق پنج آل عبا
در چنین محنت نسازم مبتلا
چون ندارم طاقت افتادگی
راضیم با مردن آزادگی
: @Velatiban
598 viewsMohammadTavosi, 20:03