-هیچ چیز راحتم نمیکند. نه دریا، نه آفتاب، نه درختها، نه آدم | ره آسمان درون است
-هیچ چیز راحتم نمیکند. نه دریا، نه آفتاب، نه درختها، نه آدمها، نه فیلمها، نه لباسهایی که تازه خریدهام. نمیدانم چه کار کنم. بروم و سرم را به درختها بکوبم، داد بزنم، گریه کنم؛ نمیدانم..