2023-03-04 01:39:27
دو گورستانپیش آمده است مرا بسیار
که اندیشهمند و پَرسه زن
واگذاشته ام شهرم را
و در حواشی اش -گاه-
به گورستانِ بزرگ نیز راه جستهام.
این جا، در حیطهی نرده ها و پایه ها و مقبره های مزین
و در بطن باتلاقیِ خاک،
میپوسند مردگان پایتخت
تنگاتنگ و ردیف ردیف
چونان میهمانانی حریص
بر گردِ میزی،
با دستانی تنگ؛
و در آرایشی بیقواره گرد شدهاند
آرامگاه تاجران و کارکنان حکومت
و لوح مزارشان را
سنگ تراشی تُنُکمایه
انباشته است از خوبی ها و خدمات و مناصبشان
به نثر و شعر
و آن سویتر، بیوه زنی که نشسته است به مویهی عاشقانه
بر مزار پیره گوزنی که
شاخ نرینگیاش را نیز
وام دار تردامنیِ همین جفت بوده است.
در اینجا ستونک هایی است که
پیچ ظرف های خاکسترشان را
دزدان به نیمه شب گشوده اند
و گور چاله هایی خیس و لغزنده
که در انتظار ساکنان بامدادی خویش
خمیازه میکشند.
اینجا و هرچه در اوست
مرا به چنان خیالی موهوم میخواند
که یاسی سنگین سینه ام را میفشارد
و برسرم میزند که تف کنم و بگریزم..
اما چقدر دوست دارم در سکوت شامگاهانِ پاییز
زایر گورستان قبیله ای باشم در دِه
که مردگانش را آرامشی بِشکوه بالین است
و قبرهای بیزیبش را فضایی باز:
جایی که هیچ دزدی برگورجای پوشیده از خزه ی زردش نمیخزد
رنگ باخته
در پردهی شب
اما دهقان واژگوی، با آهِ سرد بر لب
عابر سنگ های قدیمش میتواند بود؛
جایی که در ازای خاکستر دان های پوچ و اهرام حقیر
و در برابر خدایان بینی شکسته و الاهگان ژولموی زیبایی و نشاط گردن افراخته است بُن بلوطِ گُشنی بر فراز گورخانه های موقر پر تلاطم و طغیانی.
الکساندر #پوشکین
مترجم: بابک شهاب
https://t.me/voresangst
303 views22:39