پشت گردنم رو گرفت و کشون کشون من رو از پلههای خونه پایین کشید | محافظ
پشت گردنم رو گرفت و کشون کشون من رو از پلههای خونه پایین کشید. یه ماشین بنز سیاه رنگ با ده مرد کت و شلوار پوش ایستاده بودند و با بیرحمی من رو به جلو پرت کرد.
خندهی کریه مرد حالم رو از خودم و جنسیتم به هم زد. دونفر با زور از زمین بلندم کردن و زانوم به شدت به سوزش افتاد. کف دستام میسوخت!
_ترجیح میدادم دست نخورده باشه ولی... اگه تو میگی خوب بوده پس حرفت رو باور میکنم!
حال #انزجار گرفتم و به #نیما زل زدم. هیچ حسی نداشت. هیچی و من چقدر #احمق بودم که عاشقش شدم و تن به این #رذالت دادم. مرد بلند گفت: _برای شب آمادهش کنید!