2021-06-20 13:46:37
از اسارت شیرین رها شویم
افسون حضرتی (روزنامهنگار)
گیتی برای همه ما نمونه یک «ضعیفه» بود. او نمیدونست چند حقوق میگیره، از قیمت نون و میوه و پفک و مانتو و روسری و آب و برق و گاز خبر نداشت. تمام امور زندگی رو شوهر گیتی اداره میکرد. مرد مهربانِ خوشمشربی که گیتی مثل یک نیلوفر آبی بهش وصل بود. نمیدونم گیتی چطور دانشگاه رفته بود. از اجازه پدرش استفاده کرده بود یا از اجازه همسر. بههرحال دبیر دبیرستان بود و در حد همون کتابهای انگلیسی دبیرستان زبان انگلیسی هم بلد بود. تمام مشخصات گیتی در معلمی و گاه وقتی رانندگی خلاصه میشد. دوتایی همهجا می۔رفتن و کمتر گیتی تنها بود. محور زندگی، شوهرش بود. بهتر از هر زنی میدانست که در «بوردا» (ژورنال قدیمی مد و فشن) دامن پلیسه مد هست یا دامن کلوش، او نظر میداد که مانتو با بُرش تَرک بهتره یا مانتو راسته. شوهرش بهتر میدانست که برنج طارم بهتره یا برنج خارجی، درباره شیرینی و غذا نظر شوهرش حجت بود و گیتی هم فقط یک تماشاگر. خواهرهای گیتی همیشه میگفتند: «خدا کنه گیتی زودتر از شوهرش بمیره چون اینقدر بی دست و پاست که به روز هفتم نمیرسه».
حدود ۱۰، ۱۵ سال پیش شوهر گیتی فوت کرد. همه خانواده برای زندگی گیتی بیشتر از مرگ شوهرش ناراحت بودن. یکی دو سال بعد از مرگ شوهر گیتی، یکی از فامیلا زنگ زد و گفت: «خبر داری گیتی رفته اسپانیا؟» خندیدم و گفتم: «نه، رفته اصفهان، شنیدی اسپانیا.» گفت: «گوشی تو نگاه کن برات عکساشو فرستادم.» خیره به صفحه گوشی نگاه کردم. راست میگفت گیتی در بارسلونا و مادرید و مایورکا. با همان پوشش انتخابی که داشت. فامیلمون گفت: «تازه قبلش آلمان و ایتالیا و فرانسه بوده، پارسال هم هند و چین و مالزی و سنگاپور.» باورش سخت بود که گیتی تنها تونسته از خونه بره بیرون چه برسه به سفر خارجی. حالا گیتی یکی از چهرههای خبرساز فامیل شده بود. «خبر داری گیتی خونه قدیمی رو فروخته یه آپارتمان شیک کوچولو خریده»، «پیکانشونو فروخته یه ماشین دنده اتومات گرفته»، «شنیدی گیتی رفته روسیه»، «خبر داری گیتی ارمنستان هست» و همینطور زندگی گیتی روزبهروز عوض شد. شوهرش را در مهمانیهای عید نوروز همیشه میدیدم چون به غیر از عید خیلی رفتوآمدی نداشتند. مرد شریفی که ناخواسته برای حفاظت از همسرش تمام مسئولیت زندگی را یکتنه به دوش میکشید.
بنده خدا فکر میکرد با خرید کردن، آشپزی، نظافت خانه، تصمیم گیری در مورد رنگ دیوارها، جابهجا کردن مبل و تلویزیون، نظر دادن درباره مانتو اِپُلدار یا بیاِپُل، انتخاب رنگ روسری و جنس پارچه چادر باری از دوش همسرش برمیدارد. خدابیامرز نمیدانست رفتارهای او نه تنها کمک نبود، بلکه هر تصمیم و رفتار فردیاش و منع کردن گیتی از مشارکت در یک زندگی دو نفره هول دادن او به سمت چاه ویلی بود که از همسرش یک فرد ناتوان و بیاراده ساخته بود که عام و خاص او را زنی ناتوان تصور میکردند. من مردان بسیاری را هم دیدهام که اسیر «استبداد نرم» همسرانشان هستند.
احتمالا ریشه این تسلیم شدنها و منفعل بودنها در خانواده شکل میگیرد. همان نهادی که در کنار مزایا و فوایدش، قربانیهای بسیاری را تحویل جامعه میدهد. چرا؟ چون در خانوادههای بسیاری «پدر و مادر» در جایگاه عقل کل اختیار و اراده فرزندان را سلب کرده یا در اختیار خود میگیرند تا نقش حفاظتی و مراقبتی خود را تمام و کمال نشان دهند. ای کاش میدانستند هیچکس «دانای کل» نیست که اگر جایی کسی ادعا کرد عقل کل است، باید فرار را به ماندن ترجیح داد.
گیتی نمونه کامل زنی بود که در اسارات توجه و محبت کاذب همسرش اسیر شده بود. اما زمانی که از آن اسارت شیرین خارج شد توانمندها و پتانسیل درونی خودش را شناخت، خود را بازسازی و بازتولید کرد و امروز همه او را نه ضعیفه که زنی قوی میدانند که حتی بدون تغییر در عقاید دینیاش جهانگردی میکند و لذت میبرد. زنجیرهای اسارت مهربانانه را از دست و پای هم باز کنیم.
@journalistafsoon
@WomenDemands
780 viewsف ش, edited 10:46