یادم نمیره وقتی محمد حسینی و محمدمهدی کرمی رو اعدام کردند چطور | وینستون سیلور
یادم نمیره وقتی محمد حسینی و محمدمهدی کرمی رو اعدام کردند چطوری کیلو کیلو غصّه خوردم. یادم نمیره روشنایی چشای محمد حسینی، اون معصومیت چهرهش وقتی داشت تک و تنها جلوی قاضی از خودش دفاع میکرد. جمله محمدمهدی تو ذهنم تداعی میشه "به مامان چیزی نگو". نمیتونم تصور کنم چی کشیدن. قلبم گنجایشش رو نداره. این غم دیگه غم نیست، خشمه؛ خشمی که قراره هزارتا سیلی بزنه تو صورت کسایی که باعث و بانی از دسترفتنشون بودن، باعث و بانی محوشدن لبخندها و تلاشها و امیدهاشون. ۲۷ بهمن ما هستیم، دست برنمیداریم تا اونا ذره ذره جلوی چشامون نابود بشن. این لحظه نزدیکه و اینبار اونا باید بترسن.