Get Mystery Box with random crypto!

دو زکات و دو داستان و یک انسان! زرگری نزد شیخ دانایی رفت و گ | حضرت ابوالفضل(ع)⚘

دو زکات و دو داستان و یک انسان!

زرگری نزد شیخ دانایی رفت و گفت:
می‌خواهم زکات مال خود را بپردازم، به چه‌ کسی بدهم؟

شیخ گفت:
برو و اولین نیازمندی که در شهر دیدی، زکات مال خود را به او ده.

زرگر آمد و پیر نابینایی در کنار خرابات دید که بر زمین نشسته بود. کیسه‌ای از زر زکات مال خود به او داد و نابینا خوشحال شد.

روز بعد رفت و دید نابینای دیگری کنار اوست که نابینای زکات بگیر به او می‌گوید:
خدا خیر بدهد. دیروز زرگری آمد و کیسه‌ای زر به من داد و من در عشرتکده شهر رفتم و تا صبح مستی و با کنیزکان جوان عشق‌بازی کردم.

زرگر تا این سخن شنید، برآشفت و پیش شیخ آمد و گفت:
من از تو خواستم راهی نشان دهی که بتوانم زکات مال خود بپردازم. این چه راهی بود که حرف تو را گوش کردم و مال را یک‌باره به یک عشرتگر دادم!

شیخ دیناری به او داد و گفت:
حال این یک دینار را ببر و به اولین فقیری که دیدی ببخش.

زرگر در راه مردی دید که چهره‌ای شکسته داشت. دینار در کف دست او نهاد. مرد سید علوی بود. شادمان شد و همان‌جا سجده شکری کرد.

زرگر به‌دنبال آن مرد علوی راه افتاد. دید در خرابه‌ای رفت و از زیر لباس خود کبوتری مرده را به خرابه انداخت. برگشت و زرگر را دید.

زرگر پرسید:
این چه بود؟

مرد گفت:
فرزندانم سه روز است که گرسنه‌اند و تاب گرسنگی نداشتند. این کبوتر مرده را برای آن‌ها می‌بردم تا بخورند که خدا تو را نزد من حواله کرد و کبوتر را در خرابه انداختم. خدا را هزاران‌مرتبه شکر.

زرگر با چشمانی اشک‌بار نزد شیخ بازگشت و داستان را تعریف کرد.

شیخ گفت:
دو زکات بود و دو داستان و یک انسان!

هرگز در کار خداوند تردید مکن. وقتی می‌خواهی بدانی مالت چقدر حلال است، کافی‌ست نگاه کنی که به دست چه‌ کسی می‌رسد و در چه راهی مصرف می‌شود.

تذکرة الأولیاء

‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@ya_abolfazlabas