2022-01-31 22:07:43
مارکسیسم اومانیستی یا مارکسیسم تقلبیکنکاشی در ارتباط با نظرات منصور حکمت
پیرامون شعار اساس سوسیالیسم انسان استبرای نشان دادن ماهیت ایدهآلیستی و ضد مارکسیستی نظرات منصور حکمت و کمونیسم کارگری باید سه منبع و سه جزء این جریان لیبرالیستی چپ یعنی اومانیسم (انسان محوری)، اکونومیسم و رفرمیسم را به ترتیب بررسی کرد. پیروان حکمت مدعیاند او بود که «انسان را به کمونیسم برگرداند و ارزش انسان، خوشبختی، رفاه و آزادی را در محور کمونیسم قرار داد» و «جوهر انسان گرایی مارکسیسم را از زیر آوار تحریفات طبقات دیگر بیرون کشید و بر آن تاکید کرد».[انسانگرایی مارکسیستی منصور حکمت قطب نمای ما] این جملۀ منصور حکمت که «اساس سوسیالیسم انسان است… سوسیالیسم جنبش بازگرداندن اختیار به انسان است» اصطلاحا به لُگو و تابلوی این خط تبدیل شد. حکمت گفت:
من فکر میکنم زیپ پوست هر انسان منصفى را باز کنید یک کمونیست بلشویک را میبینید… در وجود تک تک ما سوسیالیستهاى پرحرارتى نهفته است که میخواهد از این قالب بیرون بزند… من معتقدم آن سوسیالیسم درونى ما، آن آدم سوسیالیستى که داخل پوست جلد ما است زیر بار هویّتهایى که در طول زندگیش برایش تراشیده میشود… مدفون است. یکى از کارهایى که یک حزب کمونیستى باید بکند این است که این فضا را کنار بزند و آن آدم سوسیالیستى که در وجود اکثریت ما… را بیرون بیاوریم… اما اگر یک نفر، حتى یکروز، یک لحظه، در برابر یک واقعه در زندگیش انصاف به خرج داده باشد به نظر من اگر وسایل حفارى بیاوریم و بکاویم داخل آن آدم یک کمونیست پیدا میکنیم.[این حزب شما است. سخنرانی منصور حکمت در استکهلم اکتبر ۱۹۹۹]
در بحث پیرامون مخالفت با حق سقط جنین زنان به «احترام به حیات انسانی» و «رجعت به احساس واقعی» انسانی اشاره کرد[درباره سقط جنین. مصاحبه منصور حکمت با نشریه همبستگی. شماره ۷۳ اوت ۱۹۹۷ و شماره ۷۴ سپتامبر ۱۹۹۷] و در مورد دیگری از «بازگشت به هویت انسانی» گفت و اینکه «سوسیالیسم قرار است این هویت را به انسانها برگرداند… فرد در تفکر بورژوایی یعنی انسان سلب هویت شده… سرمایه داری هویت انسانی ما را سلب میکند».[مارکسیسم و جهان امروز. در برگزیده ای از مقالات منصور حکمت. انتشارات کمیته سازمانده حزب کمونیست کارگری ایران. ۱۳۸۴ ص ۲۶۳-۲۶۴].
تعاریف حکمت و پیروانش از «ذات انسان» و «سرشت انسان» بیشتر یادآور اصطلاحات عرفانی و دینی یا بحث نظریه پردازانِ بورژوازی و بیودترمنیستها از «طبیعت انسان» است تا نگاه علمیِ ماتریالیسم تاریخی. با این تفاوت که انسان شناسی بورژوایی ذات و سرشت انسان را رقابت جویی، برتری طلبی بر دیگران، زیاده خواهی و خودخواهی تعریف می کند و حکمت برابری خواهی، نوع دوستی، آزادی خواهی، احترام به دیگری و غیره. اما منطق همان منطق است و اشکال همان درک غیر علمی. حق با حکمت است که هویتهای جعلیِ ملی، دینی، طبقاتی، جنسیتی و غیره همگی اموری برساختۀ جوامع طبقاتی هستند و ذاتی انسانها نیستند اما مارکس و ماتریالیسم تاریخی مارکسیستی نشان می دهند که چیزی مشابه «هویت سوسیالیستی آدمها» هم وجود ندارد و مارکسیسم به سرشت تغییر ناپذیر انسانی قائل نیست که با کاویدنش گوهر سوسیالیستی و کمونیستی قائم بالذات افراد بیرون بزند!
ماهیت بشر بسته به دورۀ تاریخیای که در آن زندگی میکند و بسته به روابط تولیدیِ آن دورۀ تاریخی، متغیر و همواره در حال دگرگونی و تحول بوده است. کارل مارکس در تزهایی دربارهی فوئرباخ گفت «ذات بشر امر انتزاعی در درون فرد بشری جدا از افراد دیگر نیست. این ذات در واقعیتش مجموعه ای از روابط اجتماعی است»[تزهای مارکس درباره فوئرباخ. کارل مارکس]. یعنی ماهیت انسان نه امری جوهری و فراتاریخی بلکه پدیدهای اجتماعی و موقت است که از دل شرایط تولیدی مشخصی برآمده و با تغییر روابط تولیدی دچار دگرگونی و تغییر خواهد شد.
1.5K viewsedited 19:07