وقتی قطره اشک بر گونهاش سرازیر شد به او گفتم : میدانی قصه ات | Me
وقتی قطره اشک بر گونهاش سرازیر شد به او گفتم : میدانی قصه ات چیست ؟! با چشمان خیس نگاهم کرد و منتظر ادامه صحبتم ماند. - میدانی ؟ تو خیلی خوبی ولی نه برای خودت بلکه متاسفانه فقط برای دیگران ! کنار مراقبت از همه ، لطفا کمی هم از خودت مراقبت کن